این داستانِ یک دکتر است. دکترِ داستانِ ما در حال حاضر در استرالیا زندگی می کند. زندگی بسیار مرفه ای دارد، زندگی که هیچیک از همکلاسی هایش حتی خواب آن را هم نمی دیدند !
همه ی ما می خواهیم در زندگی به بالاترین چیزها دست یابیم. در هر کلاس می خواهیم شاگرد اول باشیم، گرانترین لباس های بازار را بخریم، کفشهایمان جزء کفش های تک باشد، بلندترین و گرانترین اتومبیل شهر را می خواهیم، می خواهیم با زیباترین و خوشگلترین دختر شهر ازدواج کنیم، دوست داریم بچه هایمان از زیباترین و بهترین بچه های مدرسه خود باشند. می خواهیم بهترین پست ها را داشته باشیم، دلمان می خواهد اگر کاری را شروع کردیم، یک شبه به اوج برسیم و همه ما را به عنوان الگوی "موفقیت" بشناسند.
اما دکترِ داستانِ ما روحیه اش با این قیاس ها سازگار نبود و در این راستا در کل انسانِ کاملاً "متفاوتی" بود.
او می خواست یک زندگی "معمولی" داشته باشد و جالب اینکه در هیچ امتحانی قصد نداشت رتبه ی اول را کسب کند.
هنگامی که همکلاسی هایش تمام شب مشغول حفظ کتاب و جزوه بودند، یا در حال جا کردن خود در دل اساتید برای گرفتن نمره ای بالاتر، او تنها 2 یا 3 ساعت مطالعه می کرد و سپس بدون هیچ استرسی به خواب عمیقی فرو می رفت و عقیده داشت که نمی تواند برای چند نمره اضافی خواب خود را "فدا" کند.
همکلاسی هایش "ساده زیستی و معمولی" بودن او را مورد تمسخر می گرفتند و او را "احمق" می نامیدند، اما دکتر راضی و خوشحال بود. با نمره ای متوسط MBBS (پزشکی عمومی در کشورهای هند و پاکستان) خود را گرفت.
تمام همکلاسی هایش بعد از اخذ مدرک پزشکی عمومی، تلاش خود را چند برابر کردند تا بتوانند تخصص خود را بگیرند و جزء بهترین های جامعه باشند ولی دکتر تصمیم گرفت درس خواندن را متوقف کند و در یک بیمارستان کوچک به عنوان دکتر شیفت شروع به کار کرد. دوستان او بعد از کار در شیفت صبح به کلینیک های خصوصی می رفتند و ناهار خود را با عجله به اتمام می رساندند تا مریض های بیشتری را ویزیت نمایند و شبها نیز مشغول خواندن جزوه های تخصصی خود بودند.
اما دکتر بعد از برگشت از بیمارستان با آرامش کامل ناهار می خورد، کمی استراحت می کرد و عصر هنگام به پیاده روی می رفت، تلویزیون نگاه می کرد، کتاب می خواند، موسیقی گوش می کرد، به دیدن دوستان و آشنایان خود می رفت، و اگر مریضی به در خانه او مراجعه می کرد بدون هیچ شکایتی به صورت رایگان او را معالجه می کرد. او به فکر افزایش درآمد خود نبود و با همان حقوق اندک تلاش می کرد از زندگی لذت ببرد. خانه ی کوچکی کرایه کرد، کولر گازی هم وصل نکرد. یخچال کوچکی برای آشپزخانه ی کوچکش خرید و با موتور به سرکار رفت. در این هنگام پدر و مادرش از او خواستند ازدواج کند.
دکتر در این باره نیز "معمولی" رفتار کرد. هنگامی که تمامی دوستانش به دنبال زیباترین، پولدارترین و خانواده دارترین دختران می گشتند، دکتر با دختری معمولی از خانواده ای ساده و متوسط ازدواج نمود. با هم به خانه ی کوچک خود رفتند و با شادی به زندگی ادامه دادند. بعد از چند سالی بچه ها هم وارد زندگی دکتر شدند. بچه هایی بسیار عادی.
دکتر به جای ثبت نام بچه های خود در گرانترین مدارس خصوصی، آن ها را در مدرسه ی دولتی محله خود ثبت نام کرد. دکتر هیچگاه از آنها نمی خواست که شاگرد اول مدرسه شوند و به آنها فهماند که درس خود را در حد نیاز فرا گیرند و قبول شوند. بچه ها هم با نمرهای متوسط کلاس ها را قبول می شدند و از شیوه زندگی خود لذت می بردند. از مدرسه برمی گشتند، در کنار پدر و مادر خود ناهار می خوردند، کمی استراحت می کردند، سپس درس می خواندند، عصر هم بازی می کردند و شب قبل از خواب به همراه پدر خود به پیاده روی می رفتند.
اما زندگی دکتر اینگونه به پایان نرسید. پیچ کوچکی در جاده ی زندگی دکتر به وجود آمد. تصمیم گرفت از کشورش خارج شود و به کشور دیگری مهاجرت کند. دوستان دکتر هم در تلاش بودند تا مهاجرت کنند و در کشورهای جهان اول به بهترین ها برسند. لذا روزها را در صفهای بلند سفارتخانه های آمریکا، بریتانیا و استرالیا می گذراندند و مدام به دنبال آشنایی بودند تا چند روز زودتر از بقیه به آرزوهایشان برسند. اما دکتر کشوری بسیار "معمولی" را انتخاب نمود که هیچگونه صفی در سفارتخانه های آن وجود نداشت. او به کشور مالدیو رفت و در بیمارستانی مشغول به کار شد.
خانه ی ساده ای کرایه کرد و همسر و بچه هایش را به آنجا برد. دوچرخه ای برای خود و بچه هایش خرید و بعد از اتمار کار به همراه خانواده از مناظر زیبای مالدیو لذت می بردند. آخر هفته ها به مسافرت می رفتند و دوستان فراوانی پیدا کردند. تا اینکه دکتر روزی اطلاعیه ای در روزنامه دید که در آن سازمان بهداشت جهانی (WHO) از چند دکتر عمومی، بدون مدرک تخصص و با تجربه چند ساله خواسته بود تا به یکی از روستاهای دور افتاده در استرالیا رفته و در بیمارستانی مشغول به کار شوند. دکتر برای این شغل اقدام نمود و به استرالیا مهاجرت کرد.
دولت خانه ای در روستا به او داد و او در بیمارستان مشغول به کار شد. بعد از چند سال به خاطر حسن برخورد و حس نوع دوستی و پشتکارش به ریاست بیمارستان رسید. دولت 2000 متر زمین زراعی به او اختصاص داد و دکتر نیز به کمک فرزندان معمولی خود آنجا را به مزرعه ای آباد تبدیل نمود. در حال حاضر او در خانه ای با 5000 متر مربع مساحت زندگی می کند و جگوار خود را در کنار پورشه ی همسرش در پارکینگ اختصاصیشان نگه می دارد و "بچه ها و همسر معمولی" او در کنارش هستند ...
می خواهم بگویم علاوه بر بهترین شدن، اولین رتبه را کسب کردن، شاگرد اول شدن، پولدارترین شدن، راه دیگر و صد البته بهتری هم در زندگی وجود دارد و آن چیزی نیست جز راه "اعتدال" و "معمولی"
این همان راهی است که تمام شادی در آن وجود دارد.
اما ما راه بهترین ها را انتخاب می کنیم و در این راه آنقدر با شتاب پیش می رویم که شادیهای زندگی را یکی پس از دیگری جا می گذاریم و ناباورانه در آخر راه تنها می مانیم، بدون اینکه اجازه دهیم حتی شادی و لذت با ما همکلام شود.
کاش ما هم شاد بودن و لذت بردن از زندگی را بر موفقیت و بهترین شدن ترجیح دهیم.
کاش ما هم "معمولی" باشیم !
درست مانندِ آن لحظه که خالق هستی، بدون هیچ تبعیضی؛ من و تو را از یک عنصرِ یکدست و "معمولی" خلق کرد ...
یادمان باشد ...
زندگی چون گل سرخ است
پر از عطر... پر از خار... پر از برگِ لطیف...
یادمان باشد اگر گل چیدیم
عطر و برگ و گل و خار، همه همسایه ی دیوار به دیوارِ همند...!
آژانس فضایی آمریکا برای آینده هوانوردی تجاری اهداف جالب توجهی دارد و برای محقق کردن آنها با بزرگترین های صنعت هواپیماسازی همکاری دارد به این امید که بتواند در این همکاری راههای پاکتر و سبزتری را برای آینده هوانوردی ارائه کند.
به نقل از خبرگزاری مهر، ناسا در آینده پروازهایی را می خواهد که نسبت به هواپیماهایی که در سال 1998 آغاز به کار کرده اند، 50 درصد سوخت کمتری مصرف کنند، 75 درصد گازهای آلوده کمتری آزاد کنند و از میزان آلودگی صوتی فرودگاه ها تا 83 درصد بکاهند. در ادامه طرح های برتری که ناسا قصد دارد به منظور بهبود هوانوردی آنها را به واقعیت تبدیل کند را مشاهده می کنید:
یکی از پیشرفته ترین طرحها به شرکت بوئینگ اختصاص دارد که هدف از ارائه آن بالابردن کارایی آیرودینامیک هواپیما و کاهش کشش هوا بر روی آن است. بالهای این هواپیما مشابه بالهای هواپیماهای بدون سرنشین تجسسی است.
موتورهای این هواپیما بر روی سقف و آنتهای آن قرار گرفته اند و 2 دم عمودی به منظور کاهش صدای موتور در این طرح دیده می شود. این هواپیما با هدف کاستن از میزان صدا و کشش هوا ساخته خواهد شد علاوه بر اینکه طول بالها میزان مصرف سوخت را کاهش خواهد داد.
موسسه لاکهید مارتین نیز طرح هواپیمایی با بالهای جعبه ای را ارائه کرده است که با استفاده از ترکیبهای سبک، مواد غیر فلزی، ساخته خواهد شد. در این هواپیما از فناوری "توربوفن" برای پنج برابر افزایش کارایی و نسبت دور موتور استفاده خواهد شد.
موسسه پلی تکنیک کالیفرنیا با استفاده از سرمایه تحقیقاتی ناسا هواپیمای فراصوتی و یکپارچه ای را با نام AMELIA طراحی کرده است که می تواند در هنگام بلند شدن از باند پرواز سرعت بیشتری از خود نشان داده و مسافت کوتاهتری را طی کند. همچنین این هواپیما می تواند بر روی کاهش میزان صدای ایجاد شده در فرودگاه ها تاثیر چشمگیری داشته باشد.
یکی از طرح های مفهومی ارائه شده هواپیمایی به نام D8 است که تنها مدلی کوچک از آن در تونل بادی در MIT مورد آزمایش قرار دارد. این طرح توسط تیمی از محققان MIT برای ناسا طراحی شده است.
بدنه وسیع این هواپیما قدرت بلند شدن بیشتری به آن بخشیده و باله های این هواپیما که در بخش پایین تر بدنه کار گذاشته شده است، می تواند از میزان کشش هوا و وزن هواپیما بکاهد. همچنین قرار گیری موتورها بر روی سقف هواپیما و فرم باله های انتهایی می تواند از میزان آلودگی صوتی هواپیما بکاهد.
طرح بالهای پرنده شرکت Northrop Grumman اکنون تنها یک طرح رایانه ای برای هواپیمایی است که روزی می تواند به هواپیمایی برای حمل بار تبدیل شود که از کارایی بسیار بالا و آلودگی صوتی بسیار کم برخوردار است.
چهار موتور "رولزرویز" بر روی یکی دیگر از هواپیماهای Northrop Grumman می تواند بالاترین میزان قابلیت عایق سازی صوت را به وجود آورد. در این طرح با استفاده از دانش ساخت هواپیماهای نظامی، Northrop Grumman طرح هواپیمایی تجاری را ارائه کرده است که از دم ثابت کننده برخوردار نیست.
در آینده نزدیک هواپیماهای فراصوت با بالهایی متصل، مشابه با آنچه در طرح رایانه ای پایین دیده می شود، ساخته خواهند شد که در آنها به واسطه متصل بودن بالها، میزان کشش هوا بر روی بدنه هواپیما کاسته شده و میزان کارایی سوخت افزایش پیدا خواهد کرد.
بر اساس این گزارش، ناسا می گوید توانایی انسان برای پرواز سریعتر از صوت در هواپیماهای تجاری بستگی به توانایی متخصصان در کاهش میزان انفجارهای صوتی دارد از اینرو این سازمان در حال بررسی گزینه هایی برای برطرف ساختن این انفجارهای صوتی است. این گزینه ها، تکنولوژی های جدیدی هستند که آزمایش بر روی آنها در تونلهای باد همچنان ادامه دارد.
از دوسـت خـود بـخـواهـيد اعداد يك تا صد را با هم جمع كند ونتيجه را در كمتر از 30 ثانيه به شمابگويد. يقينا نه دوست شما ونه هيچ فرد تيزهوش ديگري اگر بخواهد تك تك اعداد را با هم جمع كند، در اين فرصت كم ،نخواهد توانست.
ما به شما راهي مي آموزيم كه بتوانيد اين عمل را در كوتاه ترين زمان ممكن انجام دهيد.
1ـ اولين عدد (عدد يك) را با آخرين عدد (عدد صد) جمع كنيد:
101 100 + 1
2ـ نتيجه را در نصف آخرين عدد ضرب نماييد: نصف آخرين عدد
50 2 100
5050 50 * 101
جواب عدد: 5050 خواهد بود.
در هـمين زمان كوتاه مي توانيد حاصل جمع اعداد يك تا هزار وبيشتر را در مدتي كوتاه به دست بياوريد.
در این پست با لقمان حکیم، بیشتر آشنا می شویم. ابتدا از گلستان سعدی، دو حکایت در باره ی لقمان بخوانید.
حکایت اول:
لقمان را گفتند:ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان؛هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعلِ آن پرهیز کردم.
نگویند از سر بازیچه حرفی
کزان پندی نگیرد صاحب هوش
وگر صد باب حکمت پیش نادان
بخوانند آیدش بازیچه در گوش
حکایت دوم:
کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی قیاس ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند و فایده نبود.
چو پیروز شد دزد تیره روان
چه غم دارد از گریه ی کاروان
لقمان حکیم اندر آن کاروان بود. یکی گفتش از کاروانیان: مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه ای گویی تا طرفی از مال ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود. گفت: دریغ کلمه ی حکمت با ایشان گفتن.
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد ازو به صیقل زنگ
با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنی در سنگ
همانا که جرم از طرف ماست.
به روزگارِ سلامت شکستگان دریاب
که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند
چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی
بده وگرنه ستمگر به زور بستاند.
راستی این لقمان کیست که سوره ای در قرآن به نام اوست و هرجا سخن ازایمان و حکمت است، به یادش می افتند و سخنانش را که چون گنجی گرانبها هستند، نقل می کنند؟
نام لقمان در دو آيه از قرآن در (سوره ی لقمان) آمده است ، در قرآن دليل صريحى بر اينكه او پيامبر بوده است يا تنها يك فرد حكيم ، وجود ندارد، ولى لحن قرآن در مورد لقمان ، نشان مى دهد كه او پيامبر نبود، زيرا در مورد پيامبران سخن از رسالت و دعوت به سوى توحيد و مبارزه با شرك و انحرافات محيط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نيز بشارت و انذار در برابر امت ها معمولاً ديده مى شود، در حالى كه در مورد لقمان هيچيك از اين مسائل ذكر نشده و تنها اندرزهاى او كه به صورت خصوصى با فرزندش بيان شده - هر چند محتواى آن جنبه ی عمومى دارد - آمده است ، و اين گواه بر اين است كه او تنها يك مرد حكيم بوده است .
در حديثى كه از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز نقل شده چنين مى خوانيم :«به حق مى گويم كه لقمان پيامبر نبود، ولى بنده اى بود كه بسيار فكر مي كرد، ايمان و يقينش عالى بود، خدا را دوست مى داشت ، و خدا نيز او را دوست داشت ، و نعمت حكمت بر او ارزانى فرمود .» در بعضى از تواريخ آمده است كه لقمان غلامى سياه از مردم سودان مصر بود، و با وجود چهره ی نازيبا، دلى روشن و روحى مصفا داشت ، او از همان آغاز به راستى سخن مى گفت ، و امانت را به خيانت نمى آلود، و در امورى كه مربوط به او نبود دخالت نمى كرد.بعضى از مفسران احتمال نبوت او را داده اند ولى چنانكه گفتيم هيچ دليل بر آن نيست .
در عظمت مقام او همين بس كه خدا اندرزهايش را در كنار سخنان خود قرار داده ، و در لابلاى آيات قرآن ذكر فرموده است ، آرى هنگامى كه قلب انسان بر اثر پاكى و تقوى به نور حكمت روشن گردد، سخنان الهى بر زبانش جارى مى شود و همان مى گويد كه خدا مى گويد، و آن گونه مى انديشد كه خدا مى پسندد!
درباره اش این چنین نیز نوشته اند:« در دوران کودکی حضرت داود علیه السلام، در خانواده ای که نسب آن به حضرت ابراهیم علیه السلام منتهی می شد، کودکی سیهفام چشم به جهان گشود. سپس بر اثر داشتن ملکات فاضله، هوش سرشار، عقل و تدبیر فوق العاده ، تجربه و پختگی، بیان شیرین و منطق محکم، به نام لقمان حکیم معروف گردید.
خصوصیات زندگی او درست ضبط نگردیده ولی سخنان حکیمانه وی زینت بخش صفحات کتاب های اخلاقی، تفاسیر و تاریخ است. قراّن کریم نیز حکمتهای او را بیان نموده و سورهای در قرآن به نام اوست. حماد بن عیسی نقل میکند که حضرت صادق علیه السلام چنین فرمود:« لقمان در سایه حسب و نسب، ثروت و مال، نیرومندی و زیبایی به آن مقام نرسید؛ بلکه او مردی بود که در اطاعت خداوند استقامت داشت، گرد حرام نمیگشت، آرام و باوقار و تیزبین بود، در هر موضوعی عمیق فکر می کرد، از هر حادثهای درس عبرت میگرفت، کمتر مزاح و خنده میکرد، از اقبال دنیا خوشحال نمیشد و از پشت کردن آن اندوهناک نمیگشت، فرزندان زیادی داشت و در مرگ آنها زمام بردباری را از دست نداد.
یکی از صفات زیبای او این بود که هر گاه دو نفر با یکدیگر اختلاف پیدا میکردند، تا میان آنها صلح و صفا برقرار نمیساخت از پای نمینشست. مجالس دانشمندان و بزرگان را مغتنم میشمرد، برای دادرسان و داوران و زمامداران تأسف میخورد که چگونه فریب مقام چندروزه دنیا را میخورند. »
با خواندن اندرزهای لقمان به فرزندش، می توانیم با روحیه ی والای او بیشتر آشنا شویم:
اندرزها ی ارزشمند لقمان به فرزندش:
1- فرزندم هيچكس و هيچ چيز را با خداوند شريك مكن!
2- با پدر و مادرت بهترين رفتار را داشته باش!
3- بدان كه هيچ چيز از خداوند پنهان نمي ماند!
4- نماز را آنگونه كه شايسته است بپادار!
5- اندرز و نصيحت ديگران را فراموش مكن!
6- در مقابل پيش آمدها شكيبا باش !
7- از مردم روي مگردان و با آنها بي اعتنا مباش!
8- با غرور و تكبر با ديگران رفتار مكن!
9- در راه رفتن ميانه رو باش!
10- بر سر ديگران فرياد مكش و آرام سخن بگو!
11- از طريق اسماء و صفات خداوند او را به خوبي بشناس!
12- به آنچه ديگران را اندرز مي دهي خود پيشتر عمل كن!
13- سخن به اندازه بگو!
14- حق ديگران را به خوبي اداء كن!
15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!
16- به هنگام سختي دوست را آزمايش كن!
17- با سود و زيان دوست را امتحان كن!
18- با بدان و جاهلان همنشيني مكن!
19- با انديشمندان و عالمان همراه باش!
20- در كسب و كار نيك جدّي باش!
21- بر كوتاه فكران و ضعيفان اعتماد مكن!
22- با عاقلان ايماندار مدام مشورت كن!
23- سخن سنجيدۀهمراه با دليل را بيان كن!
24- روزهاي جواني را غنيمت بدان!
25- هم مرد دنيا و هم مرد آخرت باش!
26- ياران و آشنايان را احترام كن!
27- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش!
28- وجود پدر و مادر را غنيمت بشمار!
29- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار!
30- كمتر از درآمدي كه داري خرج كن!
31- در همۀامور ميانه رو باش!
32- گذشت و جوانمردي را پيشه كن!
33- هر چه كه مي تواني با مهمان مهربان باش!
34- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار!
35- بهداشت و نظافت را هيچگاه فراموش مكن!
36- هيچگاه دوستان و هم كيشان خود را ترك مكن!
37- فرزندانت را دانش و دينداري بياموز!
38- سواركاري و تيراندازي و ... را فراگير!
39- در هر كاري از دست و پاي راست آغاز كن!
40- با هر كس به اندازۀ درك او سخن بگو!
41- به هنگام سخن متين و آرام باش!
42- به كم گفتن و كم خوردن و كم خوابيدن خود را عادت بده!
43- آنچه را كه براي خود نمي پسندي براي ديگران مپسند!
44- هر كاري را با آگاهي و استادي انجام بده!
45- نا آموخته استادي مكن!
46- با ضعيفان و كودكان سرّ خود را در ميان نگذار!
47- چشم به راه كمك و ياري ديگران مباش!
48- از بدان انتظار مردانگي و نيكي نداشته باش!
49- هيچ كاري را پيش از انديشه و تدبر انجام مده!
50- كار ناكرده را كرده ی خود مدان!
51- كار امروز را به فردا مينداز!
52- با بزرگتر از خود مزاح مكن!
53- با بزرگان سخن طولاني مگو!
54- كاري مكن كه جاهلان با تو جرأت گستاخي پيدا كنند!
55- محتاجان را از مال خود محروم مگردان!
56- دعوا و دشمني گذشته را دوباره زنده مكن!
57- كار خوب ديگران را كار خود نشان مده!
58- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده!
59- با خويشاوندان قطع خويشاوندي مكن!
60- هيچگاه پاكان و پرهيزكاران را غيبت مكن!
61- خود خواه و متكبر مباش!
62- در حضور ايستادگان منشين!
63- در حضور ديگران دندان پاك مكن!
64- با صداي بلند آب دهان و بيني را پاك مكن!
65- به هنگاه خميازه دست بر دهان خويش بگذار!
66- حالت خستگي را در حضور ديگران ظاهر مكن!
67- در مجالس انگشت در بيني مينداز!
68- كلام جدي را با مزاح آميخته مكن!
69- هيچكس را پيش ديگران خجل و رسوا مكن!
70- با چشم و ابرو با ديگران سخن مگو!
71- سخن گفته شده را تكرار مكن!
72- از شوخي و مزاح خود كمتر كن!
73- از خود و خويشاوندان نزد ديگران تعريف مكن!
74- از پوشيدن لباس و آرايش زنان پرهيز كن!
75- از خواسته هاي نابجاي زن و فرزندان پيروي مكن!
76- حرمت هر كس را در حد خود نگاه دار!
77- در بد كاري با اقوام و دوستان همكاري مكن!
78- از مردگان به نيكي ياد كن!
79- از خصومت و جنگ افروزي جدّاً پرهيز كن!
80- با چشم احترام به كار ديگران نگاه كن!
81- نان خود را بر سفره ي ديگران مخور!
82- در هيچ كاري شتاب مكن!
83- براي جمع آوري بيش از حد مال و ثروت حرص مخور!
84- به هنگام خشم شكيبا باش و سخن سنجيده بگو!
85- از پيش ديگران غذا و ميوه بر مدار!
86- در راه رفتن از بزرگان پيشي مگير!
87- سخن و كلام ديگران را قطع مكن!
88- به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مكن!
89- در حضور مهمان بر كسي خشم مگير!
90- مهمان را به هيچ كاري دستور مده!
91- با ديوانه و مست سخن مگو!
92- براي كسب سود و دوري از زيان، آبروي خود را مريز!
93- در كار ديگران كنجكاوي و جاسوسي مكن!
94- در اصلاح ميان مردم هيچ گاه كوتاهي مكن!
95- ادب و تواضع را هيچ گاه فراموش مكن!
96- با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش!
97- بر آرزو ها و خواسته هاي خود غالب باش!
98- خدمتكاري بزرگان و همكاري با مستمندان را فراموش مكن!
99- با بزرگان با ادب و با كودكان مهربان باش!
100- با دشمنان مدارا كن و در مقابل جاهلان خاموش باش!
101- در مال و مقام ديگران طمع مكن!
102- از رفت و آمد و مال و مرام و مسلك خويش كمتر بگو!
103- به جز خداوند هيچ كس و هيچ چيز را فرمانروا و فريادرس خويش مشمار!
104- عمر و روزي با حساب و كتاب است، پس مترس و طمع مكن!
105- عمر را براي عمل و عبادت و پاكي و پرهيزكاري غنيمت بدان!
106- اگر بهشت را مي طلبي از فساد و ستم و گردن كشي پرهيز كن!
107- سرچشمه ي زشتي ها را دنيا پرستي و مستي و ناداني بدان!
108- به جز در حق و راستي بندگان خدا را بندگي و فرمانبري مكن!
لقمان به پسرش گفت:
فرزندم،هزار حكمت آموختم و از اين هزار حكمت چهارصد حكمت انتخاب كردم و از اين چهارصد حكمت هشت حكمت برگزيدم كه جامع جميع كمالات است :
دو چيز را هرگز فراموش مكن : 1- خدارا 2- مرگ را
دو چيز را هميشه فراموش كن:
-1 به كسي خوبي كردي
-2 كسي به تو بدي كرد
اما چهار حكمت ديگر:
-1 در نماز ايستادي دل نگهدار
-2در سفره اي وارد شدي شكم نگهدار
-3در خانه اي داخل شدي چشم نگهدار
-4به مجلسي وارد شدي زبان نگهدار
لقمان به فرزندش چنين مى گفت : پسرم ! دنيا درياى ژرف و عميقى است كه خلق بسيارى در آن غرق شده اند، تو كشتى خود را در اين دريا ايمان به خدا قرار ده ، بادبان آن را توكل بر خدا، زاد و توشه ات را در آن تقواى الهى ، اگر از اين دريا رهائى يابى به بركت رحمت خدا است ، و اگر هلاك شوى به خاطر گناهان تو است.
اين داستان نيز از لقمـان معروف است : در آن هنگام كه به صورت برده اى براى آقايش كار مى كرد، روزى اربابش به او گفت : گوسفندى براى من ذبح كن و دو عضو كه بهترين اعضاى آنست براى من بياورلقمان گوسفندى را ذبح كرد و زبان و دل آن را براى وى آورد .چند روز ديگر همين دستور را به او داد منتها گفت ، دو عضو كه بدترين اعضاى آن است براى من بياور لقمان بار ديگر گوسفندى را ذبح كرد و همان زبان و دل را براى او آورد، او تعجب كرد و از اين ماجرا سؤ ال كرد، لقمان در پاسخ گفت : قلب و زبان اگر پاك باشند از هر چيز بهترند و اگر ناپاك شوند از همه چيز خبيثتر و بدتر!.
توضیح مختصری در مورد حکمت
خداوند در نخستين آيه ی سوره لقمان مى فرمايد: ما به لقمان حكمت داديم ، و به او گفتيم كه براى خدا شكرگزارى كن ، چرا كه هر كس شكر نعمت او را ادا كند، به سود خويش شكر كرده ، و هر كس كفران كند، زيانى به خدا نمى رساند، چرا كه خداوند، بى نياز و ستوده است.
براى حكمت معانى فراوانى ذكر كرده اند، مانند شناخت اسرار جهان هستی - آگاهى از حقايق قرآن - رسيدن به حق از نظر گفتار و عمل معرفت و شناسائى خداوند.اما همه ی اين معانى را مى توان يك جا جمع كرده و در تفسير حكمت چنين گفت : حكمتى كه قرآن از آن سخن مى گويد و خداوند به لقمان عطا فرموده بود، مجموعه اى از علم و معرفت و اخلاق پاك و تقوا و نور هدايت بوده است.
1- از دوست خود بخواهید تا سن خود را دوبرابر کند و 5 تا به آن اضافه کند.
2-عدد به دست آمده را در عدد 5 ضرب کند و نتیجه را به شما بگوید.
3-شما نخستین رقم آن عدد را که حتماً 5 است از آن عدد حذف کنید.
4- از عدد باقی مانده 2 تا کم کنید تا سن دوست خود را پیدا کنید.
مثلاً سن دوستتان 12 سال است.او12را ضربدر 2می کند، می شود 24 ، به اضافه ی 5 میکند،میشود:29، 29را ضربدر 5 می کند، می شود:145 . دوستتان عدد 145 را به شما می گوید.5 را بردارید می ماند14 از 14 دوتا کم کنید می شود12 که سن دوست شماست.
به دوستتان بگویید روی یک صفحه کاغذ این عملیات ریاضی را انجام دهد:
1-یک عدد به دلخواه روی کاغذ بنویسد.
2-عدد10 را به آن عدد اضافه کند.
3-حاصل را در عدد 2 ضرب کند.
4-نتیجه را با عدد100 جمع نماید.
5- حاصل را بر عدد2 تقسیم نماید.
6- عدد اولیه را که خودش انتخاب کرده بود، از این عدد کم کند.
حالا شما خیلی راحت به او می گویید که عدد باقی مانده 60 است.خودتان این بازی را چندبار تمرین کنید و بعد آن را از دوستان خود بخواهید.عدد باقی مانده همیشه 60 است.
شعبده بازی 5 کارت جادویی را به شما نشان می دهد و از شما می خواهد که کارت هایی را انتخاب کنید که روز تولدتان در آن ها وجود داشته باشد.سپس او به شما روز تولدتان را می گوید!!!
او برای این کار عدد های واقع در گوشه ی سمت راست بالایی کارت های انتخاب شده را با هم جمع می کند.این مجموع روز تولد شماست.
معمای این مساله زمانی حل می شود که عددهای هر یک از كارت ها را درمبنای 2 بنویسيم .
عددهای کارت 0 آن هایی هستند که وقتی در مبنای 2 نوشته می شوند،رقم یکانشان عدد "1"است.عددهای کارت 1 آن هایی هستند که وقتی در مبنای 2 نوشته می شوند،رقم دوگانشان عدد"1"است.(منظور از رقم دوگان،رقم دوم از سمت راست در عدد نویسی درمبنای 2است.)عددهای کارت 2 آن هایی هستند که وقتی در مبنای 2 نوشته می شوند،رقم چهارگانشان عدد"1"است.(رقم چهارگان،رقم سوم از سمت راست در عدد نويسي در مبنای 2 است.)درحالت کلی،عددهای کارت kام،آن هایی هستند که در محل ام نمایش آن ها در مبنای 2، عدد "1"وجود دارد.برای مثال عدد 25 را در نظر بگیرید.این عدد در مبنای 2 به صورت 11001 نوشته می شود.از آن جا که در محل های ام نمایش این عدد در مبنای 2،"1" وجود دارد،بنابراین 25 در کارت های 0و3و4 ظاهر می شود.
اکنون عددهای واقع در گوشه ی سمت راست بالا در هر کارت را در نظر بگیرید.در کارت 0،این عدد برابر 1 است که در مبنای 2 به همان صورت 1 نوشته می شود.در کارت 1،عدد مورد نظر 2 ونمایش این عدد در مبنای 2 به شکل 10 است.در سومی عدد 8 را داریم که در مبنای 2 به صورت 1000 نوشته می شود و الی آخر.در حالت کلی عدد واقع در گوشه ی سمت راست بالا در کارتk ام،عدد است که نمایش آن در مبنای 2 به شکل0 ....100است که در آنk صفر متوالی داریم و به دنبال آن ها عدد 1 در محل ام قرار می گیرد.
حال می پرسیم که چگونه می شود 25 را به کمک این کارت ها مشخص کرد؟! همان طور که گفتیم نمایش 25 در مبنای 2 به صورت 11001 است.چون 25 در کارت های 0و3و4 ظاهر شده است،عددهای گوشه های سمت راست بالای این کارت ها یعنی16,8,1انتخاب می شوند.در این صورت داریم:
25=16+8+1 :در مبنای 10
11001=10000+1000+1 :در مبنای 2
مثال: فرض كنيد كه تاريخ تولد شما دوازدهمين روز ماه باشد.در اين صورت شما كارت هاي 2و3 را انتخاب مي كنيد،زيرا اين ها تنها كارت هايي هستند كه عدد 12 را در بر دارند.حال اگر عدد هاي واقع درگوشه ي سمت راست بالايي كارت هاي 2و3 را باهم جمع كنيم ،خواهيم داشت: 12=8+4 .
با کمی دقت می توانيد تعداد پسران و دختران يک خانواده را حدس بزنيد .
1- از يک نفر بخواهيد که تعداد برادرانش را به اضافه 3 کند .
2- حاصل بدست آمده را در عدد 5 ضرب و عدد 20 را به آن اضافه کند .
3- حاصل به دست آمده را در عدد 2 ضرب و به تعداد خواهرها اضافه کند .
4- به حاصل، عدد 5 را اضافه و عدد 75 را از آن کم کند .
5- نتيجه را به شما بگويد .
6- عدد حاصل ( که دو رقمی است )، تعداد خواهران و برادران را مشخص می نمايد.
7- عدد سمت راست تعداد خواهرها و عدد سمت چپ تعداد برادرها است.
يك موش در 20 متري سوراخ خود است . گربه اي با آن 5 جست (پرش) فاصله دارد .هر بار كه گربه يك جست مي زند، موش 3 متر به طرف سوراخ خود مي دود و هر جست گربه برابر 10 متر است،در اين گريز و تعقيب آيا گربه مي تواند موش را به چنگ خود در آورد؟
با توجه به اين كه گربه با موش 50 متر فاصله دارد و در هر جست،گربه 10 متر و موش 3 متر مي پيمايند .وقتي گربه نخستين جست خود را بزند،موش به 17 متري سوراخ خود خواهد رسيد، فاصله ي گربه از موش برابر با : (متر)43=3+10-50 خواهد بود .وقتي گربه دومين جست خود را بزند، فاصله ي موش از سوراخ خود 14 متر خواهد شد و فاصله ي گربه از موش به (متر)36=3+10-43 خواهد رسيد، به همين روش جدول زير را مي توان تشكيل داد:
روز تولدتان را در 20 ضرب كنيد و با 77جمع كنيد، مجموع را پنج برابر كنيد وبا عددي كه ماه تولد شما را نشان مي دهد جمع كنيد. اين مجموع را در 20ضرب كنيد و دوباره با 77 جمع كنيد. نتيجه را در 5 ضرب كنيد و دو رقم سمت راست سال تولدتان را به آن اضافه كنيد .آن چه را به دست مي آيد به من بگوئيدتا من تاريخ دقيق تولد شما را بگويم!
راه حل اين است كه عدد 38885 را از نتيجه اي كه به دست آمده كم مي كنيم:
رقم هاي ظاهر شده به ترتيب از راست به چپ:دو رقم اول سال، دو رقم بعدي ماه ودو رقم آخر روز تولد را نشان مي دهند.
مثلا" فرض كنيد كسي در 5 خرداد سال 1351 متولد شده باشد اگر عمل هاي لازم را انجام دهيم چنين مي شود:
در شهر بازيها، هر سال مراسم جشني برگزار ميشود تا بازيهاي جديدي كه در طول سال كشف شدهاند، در آن جا معرفي شوند. يكي از بازيهايي كه امسال خيلي مورد استقبال قرار گرفت ، بازي 15 بود. مجري بازي مدام فرياد ميزد:«مردم! بياييد و اين بازي ساده را آزمايش كنيد. كافي است سكههايي را به نوبت روي عددهاي 1 تا 9 قرار دهيم، چه شما بازي را شروع كنيد و چه من ، فرقي نميكند. شما براي بازي از سكههاي يك توماني و من از سكههاي طلا استفاده ميكنم. هر يك از ما كه بتواند زودتر از ديگري، سكههايش را روي سه عدد متفاوت كه مجموع آنها 15 باشد، قرار دهد، همهي سكه هاي روي ميز را برنده خواهد شد.(شرط كار اين است كه بر هيچ خانه اي نبايد دو سكه قرار گيرد)»
ميز بازي
در بين جمعيت، مرد جواني فرياد زد: «من حاضرم» و بازي را با قرار دادن يك سكهي يك توماني روي خانهي 7 آغاز كرد. حالا نوبت مجري بود.او يك سكهي طلا روي خانهي 8 قرار داد ، حركت بعدي اين مرد، قراردادن يك سكه ي يك توماني روي خانه ي 2 بود تا بتواند در نوبت بعد با قرار دادن يك سكه ي يك توماني ديگر روي خانه ي 6، بازي را به نفع خود تمام كند. اما مجري با قرار دادن يك سكهي طلا روي خانهي 6 راه برنده شدن او را بست. حالا مجري ميتوانست با قرار دادن يك سكه ي طلا روي خانهي 1 در حركت بعدي بازي را ببرد. مرد جوان نيز متوجه همين خطر شد و با گذاشتن سكهي يك توماني روي خانهي 1، سعي كرد جلوي برنده شدن مجري را بگيرد.مجري در حالي كه لبخندي به لب داشت،سكهي طلا را روي خانهي 4 قرار داد. مرد دوباره متوجه خطر شد. پس با قرار دادن سكهي يك توماني روي خانهي 5 راه برنده شدن او را بست. اما مجري،در نهايت سكهي طلاي خودش را روي خانهي 3 گذاشت و برنده شد. چرا كه مجموع عددهاي 8 و 4 و 3 برابر 15 ميشود. بنابراين مرد جوان 4 تا از سكههايش را از دست داد.
بعد از اين ماجرا،نوجوان باهوشي كه شاهد بازي بود، سخت به فكر فرو رفت. چگونه مجري توانست بازي را با اين كه خودش شروعكنندهي آن نبود به نفع خود تمام كند؟ سؤالاتي از اين قبيل، ذهن نوجوان را سخت مشغول خود كرده بود و سرانجام توانست كليد برنده شدن در بازي را به دست آورد. اما چگونه؟
كليد بازي:
براي برنده شدن در اين بازي توجه به 2 نكته اهميت دارد. اول، آشنايي با بازي X-O (كه آن را "دوز بازي" نيز مي گويند .) و دوم، مربع جادويي 3×3 .
مربع جادويي، در حالت كلي، مربعي است كه مجموع اعداد هر سطر،هر ستون و هر يك از دو قطر آن ،برابر هستند .در اين جا يك مربع جادويي 3×3 را آورده ايم:
همانطور كه ميبينيد، حاصل جمع اعداد هر سطر،هر ستون و هر يك از دو قطر آن برابر 15 است. حال به خوبي ميتوان ديد كه يك بازي 15 درست مثل يك بازي X-O است كه روي مربع جادويي انجام مي شود.
همانطور كه ميدانيد در يك بازي X-O ، اگر دو طرف اندكي به بازي تسلط داشته باشند، ديگر امكان برد براي كسي وجود نخواهد داشت و معمولا" در پايان، نتيجهي مساوي به دست ميآيد. اما در اين جا چون فقط يك طرف بازي (مجري) ميداند كه در حال انجام يك بازي X-O است، به راحتي از آن براي پيروزي خود استفاده ميكند. يعني مجري، اين مربع را به خاطر ميسپارد يا در جايي يادداشت ميكند. پس در حين بازي با فرد مقابل، درست مثل اين است كه يك بازي X-O انجام ميدهد و شانس زيادي براي پيروزي دارد.(ممكن است نتيجه ي بازي به طور تصادفي مساوي شود) براي آشنايي بيش تر شما با اين روش، دوباره بازي مجري و مرد جوان را بررسي ميكنيم ولي از ديد بازي X-O و مربع جادويي:
به عنوان تمرين بازي 15 را با دوست خود انجام دهيد. يك بار بدون استفاده از كليد بازي و يك بار هم با استفاده از آن.
در این جا ما می خواهیم با استفاده از چند عمل جمع و ضرب ساده یک غیب گویی انجام دهیم.
شرح کار:
با دوستان خود دور یک میز بنشینید ،5 جسم را روی میز قرار دهید به طوری که تعداد حرف هاي تشکیل دهنده ی جسم ها از 9 حرف بیش تر نبوده و هيچ كدام با هم مساوي نباشند.مانند کاغذ که 4حرفی است و خود نویس که 7 حرفی است.
حال از يكي از دوستانتان بخواهید که یکی از 5 جسم را در ذهن خود انتخاب کند و به شما نگوید.حال شما با توجه به دستوراتی که به او می دهید، می توانید بگویید که وي چه جسمی را انتخاب کرده است .
نحوه ي عمل:
1- تعداد حرف های جسم را در عدد 5 ضرب کند.
2- به این حاصل ضرب عدد 3 را اضافه کند.
3- حاصل جمع به دست آمده را در عدد 2 ضرب کند.
4- به حاصل ضرب به دست آمده رقم دلخواهی (از 1 تا 9) اضافه کند.
5- نتیجه را به شما بگوید،تا شما به طور غیبی بگویید که او کدام جسم را انتخاب کرده است و چه رقم دلخواهی را(در مرحله ی 4) به آن اضافه کرده است .
پیش گویی غیبی:
شما در این مرحله باید یک سری کارهایی را در ذهن خود انجام دهيد تا بتوانید آن جسم را حدس بزنید.
- از دوستتان بخواهید عدد نهایی را به شما گزارش کند.بدون شک این عدد،2 رقمی است.
- از این عدد به طور ذهنی ، عدد 6 را کم کنید.
- رقم دهگان عدد حاصل ،تعداد حرف های جسم مفروض و در نتیجه خود جسم را گزارش می دهد.(چون تعداد حرف هاي هيچ دو جسمي با هم یکسان نبودند.)
- رقم یکان عدد حاصل ،عدد دلخواه اضافه شده به این محاسبات را (در مرحله ی 4)معین می کند.
شما با این بازی ریاضی،پیش گویی غیبی و شعبده بازی یاد گرفته اید.
به تازگی، بحث نسخه زنده از عروسک باربی در اینترنت رونق گرفته است. او یک دختر 16 ساله آمریکایی به نام Kotakoti است که با چهره ای زیبا، اندام ظریف و باریک و ویژگی های مشابهی از عروسک باربی توانسته است این عنوان را برای خود حفظ کند.
لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکسها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture و یا Reload Imageرا انتخاب كنید
ممنوعیت فروش عروسک باربی در ایران !
پلیس نظارت بر اماکن دستور جمع آوری عروسکهای باربی از مغازهها را صادر و اعلام کرده پس از این فروش این عروسک ممنوع است. به گزارش مشرق، پیرو این دستورالعمل برخی فروشگاههای بزرگ اسباب بازی فروشی در شهر تهران این نوع عروسکها را جمع کردهاند. این درحالیست که معاون فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کشور محبوبیت عروسک باربی را ناشی از قدمت 50 ساله و تکنولوژی ساخت این عروسک دانسته و ممنوعیت فروش باربی در فروشگاههای کشور را نیز به دلیل اثرات تخریبی و بدآموزی این عروسکها ذکر کرده است و در ادامه متذکر شده: تا جایی که تکنولوژی موجود کشور جوابگو باشد تلاش می کنیم در طراحی عروسکهای دارا و سارا تنوع ایجاد کنیم.
جاده را می بینی؟
مجازیست، اما وجود دارد
ناهموار و کمی سر بالایی ...
نگاهش کن ... اگر گام در مسیرش نهاده باشی
بعد از سومین گردنه چشم انداز زیبایی از طبیعت را به تو نشان می دهد
و با زبان سفر با تو سخن خواهد گفت ...
تحقیق حاضر در مورد خاستگاه هزاره های شیعی افغانستان می باشد که در پنج فصل تقسیم بندی شده است.
فصل اول در مورد مفهوم شناسی لغوی هزاره است که تو ضیحاتی در مورد کاربرد و منشا پیدایش لغت هزاره از منابع گوناگون را در بر می گیرد، از چه دوره ای این لغت به مفهوم عام و کلی بر مردم منطقه اطلاق شده است. فصل دوم موقعیت جغرافیایی هزاره جات را شامل می شود و تو ضیحاتی را در مورد وسعت جغرافیایی هزاره جات از زمانهای گذشته تا حال را در بر میگیرد- همیشه بر اثر سیاستهای دولتهای حاکم در حال تغییر و تحول بوده است، حتی تا به امروز نیز شاهد پدیده ای به نام کوچی ها هستیم که در این مناطق در حال حمله و تعرض می باشند - تا به امروز با توجه به سیاستهای حاکم بر افغانستان برخورد جدی صورت نگرفته است.
فصل سوم در مورد تحریف از سوی دولتمردان تو ضیحاتی را شامل می شود که چگ.نه حکومت حاکم سعی در از بین بردن تاریخ این قوم و جعل آن به نفع خود کرده اند.
فصل چهارم در مورد دین هزاره ها صحبت کرده ایم ، از چه زمانی اسلام را پذیرفتند و به دین تشیع در آمدند. فصل پنجم سابقه ی تاریخی هزاره ها از دیدگاههای مختلف را نقد و بررسی کرده ایم این بحث تا کنون بیشتر شیوه ی سنتی تحقیق را دنبال کرده است، در این تحقیق سعی شده با بررسی دیدگاههای مختلف و نگاه نقادانه به فرضیه های موجود ، به یک دیدگاه قابل قبول تری برسیم .
مفهوم شناسی لغوی هزاره:
در دایره المعارف شوروی چنین می خوانیم : هزاره خلق ترک زبانی که بعد از حمله ی هون ها که در قرن چهارم میلادی صورت گرفت ، به .جود آمد و در دشت های سواحل غربی دریای خزر به زندگی کوچیگری مشغول شدند. هو چنان"هزاره خلق باستانی که در قرن هفتم تا دهم دولتی را تشکیل دادند که وسعت آن از بخشهای زیرین ولگا تا قفقاز و ساحل شمالی بحره یسیاه را در بر میگرفت" در لغت و فرهنگ المنجد هزاره این طور آمده است :"هزاره ناحیه ای است در پاکستان شرقی نزدیک بخش هیمالیای غربی بین کشمیر و هند..."در دایره المعارف بریتانیکا ذیل کلمه ی هزاره می نویسد "هزاره ها در بخش کوهستانی به نام هزاره جات در جنوب سلسله ی هندوکش و در منطقه ی غرب انار دره(گندره) در سرحد ایران زندگی می کنند" در دایره المعارف آمریکانا، تحت نام افغانستان توضیحاتی درباره ی مردم و نام هزاره داده شده است، بدین شرح:
"...هزاره ها از گروپهای انتیکی مختلف کشور،سومین گروپ کلان شمرده می شوند. در اسناد دیگری که در رابطه با وجهه بخشیدن تسمه ی هزاره از سوی مورخین و محققین ارائه شده است،گاهی این عنوان به نام خزاره، خزر نیز تبدیل یافته است، طوری که دایره المعارف فرهنگی روسی ایم مردم را باشندگان قسکتهای مغولی ولگا وقسمتهای جانبی قفقاز قلمداد کرده است و ممکن است دریای خزر نیز بی ربط با موضوع فوق نباشد."( خاوری ،محمد تقی، مردم هزاره و خراسلان بزرگ،صص 74-73)
" مرحوم وحیدی فولادیان می گوید: هزاره ها به این جهت به این نام مسمی شده اند که از هزاره جات هزار چشمه خوشگوتر بیرون می آید و قبل از اسلام به جای آن هزار مسجد و هزار منبر ساخته شده است : برخی گویند و جه تسمیه هزاره به این خاطر است که سرزمینشان دارای هزار نهر و رود و هزار دره و هزار کوه مرتفع می باشد". (یزدانی حسین علی ، پژوهشی در تاریخ هزاره ها،ج1،ص 146)
"محمد حیات خان افغان گوید : وجه تسمیه شان به هزاره آن است که در عصر سلاطین قدیم زابلستان این قوم سال به سال هزار سوار عوض مالیات به قشون شاهی آن زمان تقدیم می کردند و اهل ایران هزاره را بربری و مملکتشان را ملک بربر گویند"(همان ص 146)
موقعیت جغرا فیایی هزاره جات :
هزاره جات در مرکز افغانستان کنونی واقع شده است . از طرف غرب به غور و دولتیار ، هرات ، از جنوب به قندهار و نواحی گرشک و توابع فراه و اسفزار، از مشرق به غزنین ، کابل، قلات و از شمال به قطغن و بلخ محدود است. پس از حمله ی عبدالرحمان در حدود سالهای 1892 میلادی و شکست هزاره ها ، اکثر محل سکونت این قوم به سایر طوایف سنی مذهب داده شد. و هزاره ها به خراسان ،ترکستان،بلو چستان ،هندوستان (پاکستان فعلی) مهاجرت کردند.( خاوری محمد تقی، مردم هزاره و خراسلان بزرگ،ص 15) وسعت هزاره جات امروز شاید از 70 هزار کیلومتر مربع تجاوز نکند . در حالیکه در گذشته تا حدود 200 هزار کیلومتر مربع تجاوز نکند. در حالیکه در گذشته تا حدود 200 هزار کیلومتر مربع وسعت داشته است مناطقی چون: بهسود مشرقی، خرد کابل، ارغنده، میدان شاه،نرخ، جلریز،تکانه، تمام مناطق وردک ، بعضی از نقاط لوگر ، نقاطی از گردیز ، وزیرستان، زابل فعلی، قلات، مقر، شهر غزنی، قندهار، ارغنداب، خاک ریز، شاه مقصود،بست،گرشک بعضر از ولایت هلمند و فراه، زمین داور، تمام ارزگان ، اجرستان،چوره، نقاطی از هرات،غوریان،قسمت هایی از باد غیس، قلعه نو،برخی از مناطق بدخشان و دره های پنجشیر و...محل سکونت هزاره ها بوده است که در تمام نقاط یاد شده شواهد تاریخی فراوانی داریم. (یزدانی حسین علی ، پژوهشی در تاریخ هزاره ها،ج1،صص211-212)
" امروزه قسمت اعظم هزاره ها در بخش مرکزی و کوهستانی افغانستان به سر می برند . شرایط این سرزمین کوهستانی نه فقط از نقطه نظر دفاعی و امنیتی مزیت دارد بلکه بر خلاف نظر آنها که این مناطق را فاقد منابع طبیعی تلقی میکنند، ثروت لقتصادی عظیمی را در خود جای داده است ، چنانکه مهمترین معادن افغانستان مانند آهن،مس،گوگرد و زغال سنگ در هزاره جات قرار گرفته است. به نظر تیمور خانف ، هزاره ها در قرن نوزدهم با استفاده از ابزارهای ابتدایی به طور مرتب آهن، مس، قلع و گوگرد را از این معادن استخراج کرده و مورد استفاده قرار می دادند.بزرگترین منابع زغال سنگ افغانستان(که دومین ماده مهم صادراتی افغانستان بعد از گاز به شوروی سابق بود) در هزاره جات ، یکی در دره صوف و دیگری در حاجی گگ قرار گرفته است. بزرگترین سلسله جبال هزاره جات که ستون فقرات آن را تشکیل می دهد کوههای بابا است . این کوهها در جهت غرب به سمت بامیان کشیده شده و تا 200 کیلومتر امتداد می یابد و از آن جا به سفید کوه ، سیاکوه و تربند ترکستان می پیوندد.حیوانات وحشی گوناگونی در این کوهها زندژگی می کنند مانند: پلنگ، گرگ، خرس وحشی،خوک،آهو هم چنین انواع پرندگان که مشهورتریت آنها کبک دری است و قرنها ست که به خاطر صدای زیبایش در ادبیات فارسی شهرت دارد. اغلب بزرگترین رودخانه های افغانستان مانند هلمند، هریرود،کابل،مرغاب،اندر آبو خاتش رود از کوههای هزاره جات سر چشمه گرفته و از آنجا به سمت شمال ، جنوب یا غرب جریان یافته است . هزاره جات به جز رودخانه ها دارای دریا چه های طبیعی است که جاذبه ی زیادی برای سیا حان دارد. این دریا چه ها اغلب در با میان قرار گرفته و شامل موارد زیر می شود:
• بند پنیر
• بند بربر
• بند امیر
• بند چلمه
• بند هیبت
(داستانهای فوق العاده ای در بارهی این سد های طبیعی روایت شده است)
جنگل به معنای واقعی در هزاره جات وجود ندارد این منطقه دارای انواع گوناگون گیا هان و درختان است که مردم محلی هزاره از آنها به عنوان دارو ، هیزم و سایر نیازمندیها استفاده میکند. ویلفرد تسگیر در سفرش به هزاره جات حدود 211 نوع از گیا هان را جمع آوری کرد که در موزه یتاریخ طبیعی انگلستان به نمایش گذاشته شده است.
هزاره جات یکی از سرد ترین مناطق افغانستان است، با زمستانهای طولانی که شش ماه طول می کشد، اما در عین حال بعضی از سرسبز ترین نواحی کشور را داردکه مراتع فوق العاده ای فراهم آورده است متا سفانه وجود همین چرا گاهها دلیل تهاجمات متعدد کوچی های افغان به این نواحی بوده است و بسیاری از رویداد های مصیبت بار و دردناک تاریخ افغانستان را با عث شده است.
در دهه ی 1890 میلادی ، کو چی ها به حکومت کمک کردند تا هزاره ها را تحت کنترل خود در آورد. ودر مقابل ، چراگاههای هزاره جات به عنوان پاداش در اختیارشان قرار گرفت." (موسوی، سید عسکر، هزاره های افغانستان، صص99تا 107)
تحریف تاریخی از سوی حاکمان:
اعمال تبعیض نژادی و مذهبی بیش از دو قرن است که تو سط رژیم های حاکم در افغا نستان به مرحله اجرا گذاشته می شود که در زمان عبدالرحمن و حبیب الله شدت بیشتری گرفت . از زمان امان الله خان مخصوصا از هنگامی که افکار محمود طرزی در میان خاندان سلطنتی جا افتاد، نژاد گرایی برای دولت مردان افغانستان عمده ترین مسئله گردید . و این محمود طرزی بود که برای اولین بار نوشت که پشتو باید زبان رسمی کشور گردد. اما فا جعه ی اصلی برای افغانستان از هنگامی آغاز شد که نادر خان به قدرت رسید . در زمان نادر آرشیو های دولتی برای افراد خاصی از خودشان گشوده شد و آنان در لابه لای آنها به جستجو پرداختند و هر نوع سندی که به نفع شان بود بیرون دادند و ثبت تاریخ نمودند و در عوض تمام اسناد وطن فروشی اجدادشان را نابود کردند، حتی بعضی از کتب کمیاب که جنایت گذشته شان را بر ملا می کرد، طعمه حریق شدند از آن جمله جلد سوم سراج التواریخ بود.
بعضی سنگ نبشته ها از جمله "تخت بابر" در کابل که دارای نوشته های تاریخی بود شکسته شد و قطعات ان برای دیوتر ساختمانها به کار رفت . وزیر محمد گل خان مهمند حتی لوحه سنگهای متبرکه را می تراشید و یا می شکست تا نام رجال تاریخی ، اقلیت های قومی از صفحه تاریخ محو شود . زبان دربار زبان رسمی شد و هر کس واژه ی جدیدی برای این زبان می ساخت جایزه دریافت می کرد. اسامی ناریخی بعضی ولایات و مناطق که به زبان فارسی و یا ترکی بودند تغییر یافتند .تصمیم گرفتند که اقلیت های قومی در غفلت و بی خبری و بی سوادی بمانند. ورود دانشجویان غیر پشتون در دانشکده های نظامی و حقوق رسما ممنوع بود.
با اینکه مردم جنوبی و مشرقی در وطن خود دارای املاک فراوان بودند تشویق می شدند در شمال کشور اسکان گزینند و بر اساس همین خانواده های زیادی در ترکستان جایگزین شدند و تمام امکانات زراعی را تقریبا به رایگان در اختیارشان می گذاشتند . در حالیکه بقیه اقوام از چنین امتیازاتی محروم بودندف تصمیم گرفتند که مغزهای متفکر اقلیت های نژادی را نابود کنند . بر اساس این نقشه عده ای فقط به جرم آنکه می فهمیدند به شهادت می رسیدند . از جمله نجف بیگ شیر با خانواده اش یک جا شهید شد، براتعلی تاج، چپه شاخ، شعاع و بلخی مسموم شدندو عده ای دیگر سر به نیست شدند. برای آنکه مرکز شکور به دست کوچی ها افتد از هزلره ها روغن کته پاوی (روغن کته پاوی یا روغن شرکت؛ حکومت به بهانه ی اینکه هزاره جات سرزمین روغن زرد است، به تمام مواشی( حیوانات) هزاره ها اعم از شیر ده و غیر شیرده و حتی حیوانات نر و اسب و قاطر و الاغ سالانه مقدار معین روغن حواله کرده بود. انگیزه آن کاملا روشن است ، کسی که نمی توانست مالیات روغن را پرداخت نماید ، زمین و دارایی او به کوچی ها تعلق می گرفت . در حالیکه بقیه ملت افغانستان از پرداخت ان معاف بودند.)می گرفتند و در طول چند سالی که این روغن گرفته می شد خانواده های بسیار به خاک سیاه نشستند و املاک شان توسط کوچی ها گرو گرفته شد . اگر قیام شهرستان نبود فاتحه این مردم خوانده بود . در سال 1309 هجری انجمن ادبی کابل را تشکیل دادند و به دنبال آن انجمن ادبی قندهار، جلال آباد،هرات و... به وجود آمدند. این انجمن ها بر خلاف اسم شان فقط افکار فاشیستی رژیم را تعقیب می کردند . در سال 1316پشتو تولنه تاسیس شد و زبان دربار برای کارمندان دولت اجباری گردید . همین طور انجمن تاریخ به وجود آمد این انجمن ها پولهای هنگفت از بیت المال می گرفتند ، اما فقط به نفع فاشیسم کار می کردند و تحریف بسیار در تاریخ کشور نمودند. در طول چند دهه تلاش دامنه دار بیش از 100 جلد کتاب کوچک و بزرگ منتشر کردند ودر هر کجا که امکان داشت تعمدا تاریخ را تحریف کردند. و به نفع اهداف فاشیستی خود توجیه کردند. عبدالحی حبیبی روزگاری رئیس انجمن تاریخ افغانستان بود و نیز از کسانی است که آرشیو اسناد ارگ شاهی را جستجو می نمود و اسناد خطر ناک آن را نابود می کرد. وی که از قبیله کاکر قندهار است در تحریف تاریخ ید طولانی داشت . بخصوص در توجیهات ناروای تاریخی مانند "پته خزانه" در فارسی به معنای گنج پنهان است که آقای حبیبی و اصحابش دیده اند و دیگران فقط چاپ عکسی آن را روایت کرده اند . در پته خزانه شرح حال 51 تن دانشمند،نویسنده ،مولف،شاعر و شاعره آمده است و کتاب هایی را به این اشخاص موهوم نسبت داده اند . این شعرای پشتون زبان از 100 هجری تا 1100 هجری در افغانستان زندگی می کرده و عده ای از آنها از غور هزاره جات بوده اند. قهرمانانی که در پته خزانه آمده است در هیچ تاریخ دیگر اسم شان ذکر نشده است . حال آنکه قاعدتا لااقل اسم تعدادی از آنها در دیگر کتب تاریخی می باید ذکر می شد. پشتو شناس بنام "مورگسیترنه"در مورد اشعار کهن تذکره مزبور به "پته خزانه" از نظر زبان شناسی و تاریخ شناسی ایرادهایی گرفته است و گفته است که صحت نظریات حبیبی و اصالت این آثار آنگاه مقبول می افتد که نسخه های خطی از لحاظ فیلالوژی بررسی شود. اما حبیبی که در سال 1321 مدعی شد که کتاب قدیمی یافته است تا40 سال دیگر زندگی کرد و در آن مدت طولانی دهها کتاب و مقاله نوشت، اما جریان پیداشدن "پته خزانه" را دیگر متذکر نشد . اصل این نسخه تا کنون هم چنان در پرده ی غیب مانده است. شاید از آن رو گنج پنهان است باید تا ابد پنهان بماند!گویا مولف موهوم آن نیز این مسئله را می دانسته که نام مناسب پته خزانه را انتخاب کرده است.
کار اسناد به پته خزانه خاتمه نیافت بلکه"سالوزمه" نسیم ریگستان"تذکره الاولیا"و... نیز جزء کتب جعلی می باشند. " (یزدانی ، حسین علی، پژوهشی در تاریخ هزاره ها، ج1، ص 251تا 267)
در این مورد پرفسور عنایت الله شهرانی در مقاله خود به نام "هزاره کیست" می گوید:" در زمان امیر عبدالرحمن خان بسیاری مردم هزاره از ترس کشتارو قتل و عام ها نام و نسب خود را تغییر دادند و از ان است که در مرکز بامیان هنوز مردم به نام های ساختگی حیات به سر می برند." (www.kateb-hazara.net )
دین هزاره ها:
اکثریت هزاره ها شیعه مذهب هستند اینکه هزاره ها در چه زمانی به تشیع روی آوردند به درستی مشخص نیست . در این مورد سه نظر وجود دارد:
1. اکثرا معتقدند که هزاره ها در زمان صفوی به مذهب شیعه گرایش یافته اند.
2. برخی معتقدند در زمان غازان خان مغول به تشیع گراییده اند.
3. برخی محققان بر این باورندکه این اتفاق ، در زمان خلافت حضرت علی (ع) افتاده است
همانطور که قبلا ذکر شد هزاره ها در مرکز افغانستان زندگی می کنند . در حالیکه در اطراف هزاره جات اکثرا سنی مذهب هستند . چه عاملی باعث شده است که این مردم شیعه شوند و مردمان اطراف که در محاصره ی هزاره جات زندگی می کنند سنی مذهب شوند سوال برانگیز است.
تشیع در شرق ایران به ویژه از اوایل قرن دوم هجری طرفداران و پیروان زیادی داشته است که با عث به وجود آمدن نهضت ها و قیام هایی در این مناطق شده است.
" علی اکبر تشیید درباره قدمت تشیع در کوهستان غور می نویسد:مرکز شیعیان غور یا مسلمین غور اولین تمرکز شیعه در بلاد غور بوده است.زیرا بین سنوات 35تا 40 هجری مسلمان شده اند و در زمان خلافت حضرت علی (ع) جعده بن هبیره المخزومی که خواهر زاده آن حضرت بود، از طرف وی به حک.مت خراسان منسوب شد .به خاطر رفتار شایسته جعده مردم غور از جان و دل به علی محبت می ورزیدند. امرای غور که وضع را کاملا انسانی می یابند ، بدون جنگ سر به خط فرمان علی گذارده به دین اسلام مشرف شدند. در زمان معاویه . اخلافش دستور داده بودند تا در تمام منابر و مساجد به علی (ع) لعن و نفرین کند این حکم ناروا در تمام سرزمین های اسلامی آن روز اجرامی شد . تنها مردم غور بودند که از دستور معاویه سر پیچی نمودند و هرگز حاضر نشدند به حضرت علی ناسزا بگو یند" (یزدانی حسین علی ، پژوهشی در تاریخ هزاره ها،ج1،صص 73-74)
" سرسختی مردم غور در برابر دستور ناروای معاویه در عین حال بر ایشان بسیار گران تمام شد و اینان به اتهام ارتداد درهم کوبیده شدند.چنانچه ابن اثیر می نویسد : دئر سال 45 هجری مردم غور سر به شورش غلیه دستگاه خلافت اموی برداشتند. حکم بن عمر از طرف بنی امیه به کو هستان غور لشکر کشید و مردم آن سامان را که مرتد شده بودند در هم کوبید." ( هما ن ص 75)
" شیعه شدن هزاره ها در زمان صفوی را ابتدا"ومبری " در سال 1895میلادی ارائه داد. وی بر آن بود که :" شاه عباس آنها(هزاره ها) را مجبور کرد که مذهب شیعه را بپذیرند" چندی بعد"شرمن" نظریه مشابهی را ذکر کرد . بر اساس یکی از معتبرترین متون تاریخی زمان شاه عباس ، تاریخ امرای عباسی، نوشته ی اسکندر بیگ ترکمن:
هزاره ها قبل از زمان شاه عباس شیعه بودند . دو یا سه هزار سرباز هزاره ، تحت فرمان دین محمد خان ازبک در مقابل لشکر شاه عباس جنگیدند". (موسوی، سید عسکر، هزاره های افغانستان، صص 110-111)
نظریه ی دوم شیعه شدن هزاره ها در زمان غازان خان در کتاب یزدانی، حسین علی" پژوهشی در تاریخ هزاره ها" جلد اول صص 77-76 این طور آمده است :" دوران سلطنت دوتن از ایلخانان سلطان محمود غازان و سلطان محمد خدابنده نقطه عطفی در گسترش تشیع در ایران و افغانستان می باشد. غازان مغول فرمان روای ایران و افغانستان پس از تشرف به اسلام مذهب تشیع را انتخاب کرد و دستوردادکه در آغاز کلیه فرمانهای دولتی نام اهل بیت اطهار را بکار برند."که در شیعه شدن مردم هزاره جات تاثیر فراوانی داشته است. سابقه ی تاریخی هزاره ها از دیدگاههای مختلف:
الف) نظریه بومی بودن هزاره ها:
از نظر تاریخی ، ایین بو.دایی حداقل 1500 سال قبل از حمله مغول ها به خراسان " افغانستان امروز" به طور وسیع در جنوب هندو کش حاکم بود، به گونه ای که این آیین سالانه هزاران زائر چینی را به بامیان می کشانید مهم تر آنکه این ناحیه برای چند قرن جایگاه دائمی گسترش نژاد زرد شد. دره بامیان طی قرن اول میلادی یکی از مراکز گسترش بودیسم بود. بامیان در آن زمان بخشی از امپراطوری کوشانی و تحت تاثیر فرهنگ و مذهب بودائی بود(40 تا 32 میلادی) کوشانی ها اصولا جزو قبایل "ستی" بودندودر منطقه ای به امتداد کاشغر تا شمال"دریای بلخ" به سر می بردند، شرقی ترین قبایل "ستی" یوچی نامیده میشدند.
کوشانی ها از میان یو چی ها بر خاسته بودندو به دنبال جنگهای قبیله ای به سرزمین های جنوب آمودریا کشانده شدند. اگرچه امپراطوری کوشانی ها در 220 میلادی در شمال هندوکش از هم پاشید، اما کوشانیان تا سال 425 میلادی در جنوب هندوکش به فرمانروایی خود ادامه دادند.
بودیسم در قرن سوم پیش از میلاد توسط راهبان بودائی به نواحی جن.ب کوه های هندوکش عرضه شده بود. با توجه به سکه های پیدا شده در بامیان، نقاسی های روی دیوارهای معبد و اطراف تندیس های بودا ، نقاشی های به جا مانده از زمان آخرین شاهان کوشانی و هم چنین شکل فیزیکی تندیس ها می توان چنین نتیجه گرفت که ساکنان این منطقه تا حدود 2300 سال پیش دارای همان ترکیب فیزیکی صورت بوده اند که هزاره های امروز هستند . بدین ترتیب چهره مغولی ساکنان هزاره جات را مدت ها پیش از حمله چنگیز و امیر تیمور که ظهور آنها در صحنه تاریخی نسبتا جدید است ، جستجو کرد.
یفتلی ها از سال 425-426 میلادی ، جانشینان امپراطوری کوشانی نیز به قبایل ستی با همان ترکیب فیزیکی و چهره تعلق داشتند ، تاثیر یفتلی ها را تا زمان پیدایش کلمات ترکی در هزارگی می توان دنبال کرد.
البیرونی رد پای یفتلی ها را تا ترک های تبت باز می گرداند و اولین فرمانروای این سلسله - که بیش از شصت فرمانرواداشته است- "برهاتگین " یا "بره تگین" می شناسند. آخرین حاکمان تاگین"تگین" غزنوی ها بودند که در حدود هزار سال پیش در غزنی حکومت کردند.
پس از یفتلی ها ، نواحی جنوبی آمو دریا تحت فرمان سلسله های ترک آسیای مرکزی و شرقی در آمد که پیش از هزار سال بر آن جا حکومت کردند.ومسلما طی این دوره ، هزاره جات امروز تا حد زیادی از این مردمان فاتح نیز تاثیر پذیرفت.
بنابراین مدتها پیش از ظهور مغول ها، ساکنان هزاره جات امروز در معرض تاثیرات اقوام قدیمی تر و ترک زبان با ویژگی های فیزیکی شبیه مغول ها قرار گرفتند."( www. Kateb-hazara.net) " ژرفیریر" محقق فرانسوی نظریه اش این است که هزاره ها ساکنین اصلی این سرزمین می باشند و در زمان اسکندر مقدونی در محلی زندگی می کنند بوده اند."فیریر" برای اثبات مدعای خود از نوشته های مورخ یونان "کورتس" دربارهی حملات زمستانی اسکندر مقدونی به مناطق مرکزی افغانستان استفاده می کند" (اخلاقی،محمد اسحاق، هزاره ها در جریان تاریخ ج 1، ص 38)فیریر با استناد به گزارشهای جنگی سعی می کند ثابت کند مردمان وصف شده در آنها نیاکان هزاره های کنونی بوده اند". (موسوی، سید عسکر، هزاره های افغانستان، ص 38)
دکتر موسوی بعد از تحقیقات در زمینه منشا بومی هزاره ها به این نتیجه می رسد که هزاره ها یکی از قدیمی ترین ساکنان این منطقه هستند و نیاکان هزاره ها به ساکنان ترک آسیای مرکزی و شرقی که بیش 2300 سال پیش از 2300سال پیش از شمال و جنوب هندوکش به نواحی موسوم به هزاره جات کنونی مهاجرت کرده بودند ، باز می گردد .
گفته های آقا یموسوی بیانگر آن است که ورود ساکنا ترک اسیای مرکزی از قبل شمال و جنوب هندوکش به هزاره جات امروزی سیصد سال قبل از میلاد بوده است.
پروفیسور عنایت الله شهرانی در یکی از آثار خود بنام "تاریخچه نژاد ها و اقوام در افغانستان " میگوید « ترک ها در افغانستان یک قسمت اعظم ملیت ها را تشکیل میدهند و موجودیت ترک در افغانستان بدو قسمت شناخته میشود:
اول - ترک هاییکه از آغاز در صفحات مختلف مخصوصآ در شمال کشور زیست داشتند .
دوم - ترکانی که پیش از میلاد مسیح و قبل از اسکندر در افغانستان کنونی حیات بسر میبردند و ترکان مرکزی دست کم صد ها سال پیش از میلاد از ترکستان شرقی و ختائیستان آمده اند.
چنانچه اکثر مورخین خاصتآ مرحوم میرمحمد صدیق فرهنگ گفته ما را تآیید مینمایند،جواهر لعل نهرو در صفحه 171 جلد اول کتاب مشهور خود به نام" نگاهی به تاریخ جهان " می گوید: " مردمان آسیای مرکزی به نام باکتریائی ها، سکاها، هون ها، اسکوت ها، ترک ها، کوشانی هاو یفتلی ها" نامیده می شدند که قبل از میلاد بار ها به اروپا و سراسر آسیا پراکنده شده اندو هجوم برده اندو این به خاطر تاراج نبوده بلکه برای به دست آوردن زمین های قابل سکونت و اقامت بوده است . قبایل آسیای مرکزی در آن زمان زراعت پیشه و دارای حیوانات اهلی بودند.زراعت پیشه ها متو طن و مالدارها متحرک بودند" (www. Kateb- hazara.net)
ب) هزاره ها باز ماندگان مغولهایند:
در قرن نوزدهم زمانیکه اروپائیها به افغانستان آمده بودند در میان قیافه قفقازی ها ، قیافه ی مغولی نیز مشاهده کرده بودند. این فکر که هزاره ها هز بقایای چنگیز خان است از همین دوران سر چشمه میگیرد. در حقیقت این نظریه در میان نویسندگان غربی مانند مونت استوارت ایلفینیسیون، ارمینیوس وامبیری، فراسیر تایتلیر، هاتچیر، برنز مشهور است . بلیو از همه بیشتر اصرار می ورزد که هزاره ها از بقایای لشکر چاگهاتای که توسط مانگوکا بخاطر پشتیبانی از هلاکوخان اعزام شده بود . او می گوید که این گروه توسط نوه او نیکو در آیوکلن به قسمت فعلی که هزاره ها در آنجا زندگی می کنند فرستاده شده بود. این نظریه از طرف پطروشفسکی نیز مورد تایید قرار گرفت . او می گوید هزاره ها از بقایای نیکودری مغولها ست . او در ادامه ی نظر خویش می افزاید : بسیار آسان است که ثابت شود هزارهائیکه در ایران و سرزمینهای اطراف آن زندگی می کنند از بقایای سر بازان مغول است که بعد از هر پیروزی براتیشان مشکل بود که آنجا را ترک کنند." (www. Kateb- hazara.net )
" ظاهرا اولین کسی که نوشته هزاره ها از بقایای سپاهیان مغول هست . ابولفضل دکنی مورخ عصر اکبر شاه بوده است. او در اکبر نامه می نویسد: هزاره ها از سپاهیان منکوقا آن نوه چنگیز خان است. بعد ازاو عده ی زیادی از مورخین ، جغرافیدانان و سیا حاناز او پیروی کرد، و همان سخن را تکرار کرد". (یزدانی حسین علی ، پژوهشی در تاریخ هزاره ها،ج1،ص 156)
" خاورشناسان فرانسوی این نظریه را که هزاره ها ااز بقایا ی شپاهیان مغول میباشند را عموما رد کرده اند. اما خاورشناسان انگلیسی بر عکس آن را تائید کرده اند. با توجه به این نکته که انگلیسی ها در زمان تسلط شان بر هند نظر استعماری داشتند و با هر وسیله ممکن می خواستند که زمینه نزاع های قومی و مذهبی را در میان مردم فراهم کنند پس نمی شود به قول آنها چندان اعتماد نمود." (همان صص 155-156)
این مورخان در عمل نتوانستند نظریات خود را ثابت کنند به طور مدلل و با سوابق تاریخی که نشان دهد هزاره ها بازماندگان مغول ها هستند .
ج) هزاره ها نژاد مختلط دارند:
این نظریه اولین بار از طرف "ایس چورمان" مطرح شده است . به عقیده وی هزاره ها ترکیب مغول، ترک، تاجیک و...است. (www. Kateb- hazara.net )
تیمور خانف نیز عقیده دارد که هزاره ها از ترکیب سربازان مغول، ترکمن،و تاجیکان محلی است، طبق نظرتیمور خانف سربازان مغول با خانم های تاجیک ازدواج کرده اند که هزاره های امروزی به وجود آمدند. (www. Kateb- hazara.net )
بر اساس نظریه "اچ،اف،شرمن" نام هزاره طی قرن چهاردهم هم چنان برای اشاره به صحرانشینانی به کار می رفت که در جنوب شرقی ایران و جنوب غربی افغانستان به سر می بردند. این نام، دیگر گروههای قومی نطیر نیکودری ها،نوروزی ها، جرمایی هاو حتی افغان ها را نیز شامل می شد . هزاره دیگر به گروه قومی - نژاد یا قبیله ی خاصی اطلاق نمی شد بلکه به عنوان یک اصطلاح اجتماعی به کار می رفت، بعضی از این صحرا نشینان طی دوران امیر تیمور و بابر به سمت شرق مهاجرت کردند. عده ای چون نیکودری ها به سمت غور رفتند و برخی با حرکت در امتداد رود هیرمند به سمت کوههای غربی کابل ( هزاره جات) عزیمت کردند و بدین ترتیب در زمان سلطنت بابر بود، که مردمی با عنوان هزاره شکل گرفت. (www. Kateb- hazara.net )
کاکر، نیز یکی از طرفداران نظریه ی اختلاط نژادی هزاره ها است . کاکر معتقد است در طی قرنهای سیزدهم تا شانزدهم یک گروه قومی جدیدی به نام هزاره شکل گرفته اند. سربازان مغول با زنان بومی بربر تاجیک نواحی مرکزی افغانستان و اطراف آن ازدواج کردند و باعث به وجود آمدن گویش های فارسی جدیدی شد که هزارگی نام گرفت، زیرا خویشاوندی با تاجیک های دارای منشا ایرانی و فارسی گوی بر زبان این تازه واردان تاثیر گذاشت . مارک گوکی یکی از طرفداران نظریه ی اختلاط نژادی هزاره ها چنین اظهار عقیده میکند:" طرح مجدد فرضیه ی منشا اختلاط قومی هزاره های معاصر با توجه به این واقعیت های عینی و متقاعد کننده ، قابل قبول به نظر می رسد . امروزه فرضیه ی نسب خالص مغولی هزاره ها یا دید گاهی که آن را مردمان نخستین هزاره جات می داند، قابل دفاع نیست ، اگر چه این نظریه ها هنوز در رساله نسبتا جدی مطرح هستند "24 نظریه اختلاط نژادی هزاره ها در حالیکه معقول تر از دو مورد قبل به نظر میرسد،ناقص م ومبهم است. از یک طرف می توان چنین نظریه ای را تقریبا در تمام گروههای قومی جهان تعمیم داد. از طرف دیگر ، هویت و نقش نژادهای مختلفی که به عنوان منشا تشکیل هزاره ها ارائه گردیده است، به وضوح مشخص نشده است.
نتیجه:
در این تحقیق درباره ی جغرا فیای هزاره جات صحبت کردیم و شاهد بودیم که همیشه بر اثر سیاستهای دولتهای حاکم حدود هزاره جات در حال تغییر و تحول بوده و نمی توان به طور دقیق مرز معینی را مشخص کرد . سپس در مورد پیدایش اصطلاح هزاره تو ضیحاتی ارائه نمودیم و به این نتیجه رسیدیم که در طی دو قرن اخیر این واژه به طور کلی و عام مورد استفاده قرار گرفته است، در مورد دین هزاره ها که چند نظریه وجود داشت در مورد شیعه شدن هزاره ها ، طبق اسناد و مدارک تنها مردمانی بودند که در زمان معاویه حضرت علی (ع) را در منابر لعن نکردند، مردم غور بودند.-می توان گفت از همان دوران اولیه اسلام این مردمان شیعه بودند- در مورد تحریف تاریخ از سوی حاکمتن وقت نوشتیم که چگ.نه در صدد نابود کردن هویت و تاریخ این قوم هستند، که نمونه ی بارز آن را می توان در از بین بردن لوحه های قدیمی، سنگ قبرها، تراشیدن صورت بیشتر مجسمه ها و نقاشی هایی که از زمان های قدیم به یاد گار مانده اند، منفجر کردن بت های بودا در بامیان، تحریف تاریخ در کتاب های تاریخی که بازتاب این اطلاعات نادرست را میتوان دئر کتابهای نویسندگان خارجی که اصلا به هزاره جات نیامده اند مشاهده نمود. در مورد منشا پیدایش هزاره ها سه نظریه را مطرح کردیم ، و به این نتیجه رسیدیم که دو نظریه ی هزاره ها بازماندگان مغول ها هستند و هزاره ها یک نژاد مختلط هستند فاقد اعتبار علمی هستند و ناقص میباشند، با سنجش اطلاعات به دست آمده به این نتیجه رسیدیم که هزاره ها قدیمی ترین ساکنان منطقه هستند . تاثیر مغول ها و ترک ها بر آنان را نمی توان انکار کرد، اما چنین چیزی منحصر به هزاره ها نیست ضمن اینکه در دوران های اخیر نیز اتفاق افتاده است .
فهرست منابع:
1. اخلاقی،محمد اسحاق "هزاره ها در جریان تاریخ" جلد اول-دوم،انتشارات: شرایع،قم،1380
2. پولادی،حسن"تاریخ هزاره ها"عرفان،تهران،1381
3. خاوری،محمد تقی"مردم هزاره و خراسان بزرگ"عرفان،تهران،1385
4. دولت آبادی،بصیر احمد"هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت"عرفان،تهران، 1380
5. غبار،میر غلام محمد "افغانستان در مسیر تاریخ"جلد اول، نهضت،قم،1375
6. فرهنگ،میر محمد صدیق" افغانستان در پنج قرن اخیر" جلد اول،اسماعیلیان،قم،1371
خیال پردازی در بسیاری از مواقع به حقیقت میپیوندد. جالب است بدانید که اختراع رادار هم در حقیقت همانند بسیاری از اختراعات دیگر ریشه در یک داستان علمی - تخیلی دارد. واژه رادار که امروزه در سرتاسر دنیا کاربرد دارد، همانند رادیو و تلویزیون یک اصطلاح بین المللی شده است. در واقع اختراع رادار از یک پدیده فیزیکی و بسیار طبیعی به نام انعکاس گرفته شده است. همه ما بارها و بارها بازگشت صدا را در مقابل صخرههای عظیم تجربه کردهایم. نور خورشید هم با استفاده از همین پدیده است که از سوی ماه و در هنگام شب به ما میرسد.
امواج رادیویی و الکترومغناطیس نیز قابلیت انعکاس و بازتاب دارند و رادار بر اساس همین خاصیت ساده بوجود آمد. سادهترین رادارها در حقیقت از یک فرستنده و یک گیرنده رادیویی بوجود آمدند. این وسایل ابتدایی فقط قادر بودند وجود شیء را اعلان کنند و به هیچ وجه توانایی تشخیص اندازه و ویژگیهای دیگر آن را نداشتند. بنابراین بشر در ساخت رادار نیز از طبیعت استفادههای فراوان و اساسی کرده و با تغییراتی جزئی برای خود وسیلهای سودمند ساخته است. بطورکلی رادار یک دستگاه رادیویی است که برای مشاهده اجسام و اندازهگیری برخی ویژگیهای آنها به وسیله امواج الکترومغناطیسی به کار میرود. کاربرد اصلی رادار و محل پیدایش و رشد آن در صنایع نظامی و هوانوردی است و نقش اصلی یک سیستم راداری نظارت بر یک محدوده بزرگ و تشخیص اجسام متحرک، ردیابی اهداف و استخراج مشخصاتی مانند سرعت و ارتفاع و ... میباشد.
زمانی که رادار وارد جنگ ها شد، انگلستان پایگاههای وسیعی را با رادار مجهز کرد و به این ترتیب هواپیماهای آلمانی در کار خودشان دچار اختلال شدند. به عقیده بسیاری از کارشناسان همین رادار بود که آلمان را علیرغم حملههای گسترده هوایی بر روی شهرهایی نظیر لندن، ناکام گذاشت. همچنین بسیاری از زیر دریایی هایی که تعداد زیادی از کشتیهای حمل و نقل و ناوهای جنگی متفقین را به قعر دریا میفرستادند، با کمک رادارها شناسایی شدند و در عملیات گوناگون خود دچار شکست گردیدند.
رادارها حتی در توپخانهها، موشک اندازها و جنگهای زیر دریاییها نیز وارد عمل شدند و توجه قدرتهای بزرگ تسلیحاتی را، حتی پس از شکست هیتلر و پایان جنگ جهانی به خودشان جلب کردند. اما صرفنظر از کاربردها نظامی، رادار خدمات صلح آمیز بسیاری را برای انسان امروزی در برداشته است. کاهش سوانح در مسافرت های دریایی و هوایی همگی مدیون رادار هستند. در حقیقت یکی از مهمترین کاربردهای علمی رادار با آغاز عصر فضا بوجود آمد و بشر توانست برای اولین بار با کمک رادار به فضا دسترسی پیدا کند و حتی سطح سیاره ها و اشکال گوناگون آنها را شناسایی کند. این موفقیت سالها قبل از آن بود که سفینه ها بتوانند از سطح سیارات عکسبرداری کنند. بنابراین رادار علیرغم خرابی هایی که با گسترده تر کردن جنگ ها به وجود آورد، توانست خدمات بسیار ارزنده ای را برای جامعه بشری به ارمغان آورد و انسان این همه را مدیون طبیعت بی ادعاست!
در عین حال، مرکز کنترل ترافیک فرودگاهها برای ردیابی هواپیماها چه آنها که بر روی باند فرودگاه قرار دارند و چه آنها که در حال پرواز هستند برای هدایت آنها از رادار استفاده میکنند. در برخی از کشورها پلیس از رادار برای شناسایی خودروهای با سرعت غیر مجاز استفاده میکند. ناسا از رادار برای شناسایی موقعیت کرة زمین و دیگر سیارات استفاده میکند، همین طور برای دنبال کردن مسیر ماهوارهها و فضاپیماها و برای کمک به کشتیها در دریا و مانورهای رزمی از آن استفاده میشود. مراکز نظامی نیز برای شناسایی دشمن و یا هدایت جنگافزارهایشان از آن استفاده میکنند. هواشناسان برای شناسایی طوفانها، تندبادهای دریایی و گردبادها از آن استفاده میبرند. شما حتی نوعی خاص از رادار را در مدخل ورودی فروشگاهها میبینید که در هنگام قرار گرفتن اشخاص در مقابلشان، درب را باز میکنند. بطور واضح میبینید که رادار وسیلهای بسیار کاربردی میباشد. در ادامه ایمیل تصاویری از اولین ابزارهای ساخته دست بشر را خواهید دید که قبل از ظهور رادار برای ردیابی هواپیماهای دشمن از آنها استفاده می شده است.
رادار ابتکاری انگلیس ها قبل از ظهور رادارهای کنونی :
نسل های بعدی رادار و سوارکردن آن بر روی چهار چرخ :
رادار ابتکاری آلمانها قبل از ظهور رادارهای کنونی :
دستگاهی عجیب که امواج دریافتی آن تنها از طریق گوش انسان قابل تشخیص بود :
نمونه ای از سخنان سید جمال الدین افغانی
۱- کسیکه ادعا دارد که دین اسلام به سختی و دشواری دستور می دهد نه سهولت و آسانی و به ضرر امر صادر میکند نه به نفع، قضاوت کور کورانه کرده خیلی دروغ گفته است
۲- چشم انسان کور باشد بهتر است از اینکه بینش و طرز فکر او کور گردد
۳- علم دارای پوست و مغز است کسیکه به پوست اکتفا می ورزد در دریای بیکران غرق گشته.
۴- بهترین رنگ بیرق آزادی خون مجاهدین قهرمان است
۵- آزادی خواهی یک آرزو است تحصیل آن کار و پیکار می خواهد و انسان را وادار به پذیرش قربانی و ایثار و قبول خطرها و مشکلات می گرداند
۶- اعتماد مظلوم بر وعده های ظالم کشنده تر از توپ و شمشیر است
۷- ملتی که برای تحصیل حق، یک ساعت جهاد کرد برای او بهتر از زندگی کردن در ذلت تا قیامت است
۸- اگر ملتی از ستمگران از دیگر اسباب و عوامل بدون سخن استفاده نمیکند، پس آن ملت گمراه تر از حیوانات چهار پاه اند
۹- آزادی فکری و بیان گرفته می شود و داده نمی شود، آزادی و استقلال وطن به گفتار حاصل نمی گردد
۱۰- پیشوا همان کس است که مردم را به اعمال و افعال خود رهبری می کند نه به اوامر و اقوال خود
۱۱- بد ترین درد مردم مشرق زمین اینست که آنها در اتحاد میان خود با هم اختلاف دارند و در تایید اختلاف با همدیگر متحد و اتفاق نظر دارند، آنها در میان خود عهد و پیمان بسته و متحد شده اند که میان خود یک پارچه و متحد و متفق نشوند
۱۲- حقایق را نمی توان به گمان و خیال و توهم از میان برد
۱۳- کثرت مویدان دعوتگر و یا دعوت بدون علم و دانش و دعوای صحت آن دست آوردی ندارد و موجب ذلت است. و شمار کمی از مویدان و پیروان دعوت و تبلیغ بر مبنا و اساس علم مقام و منزلت دارند و دعوت دوام هم میکند
۱۴- قدامت همیشه برتری و تفوق بار نمی آورد
۱۵- نیرومندی بتی خوفناک است و ناتوانی شبحی است زادهء همین ضعف و انسان ضعیف و ناتوان در برابر قوت و نیرومندی سر فرود می آورد و به خدا بودن قوی تصدیق می کند.
۱۶- پست ترین مردم کسی است که زندگی خود را در مرگ دیگران می جوید و بزرگترین آنها همان کسی است که زندگی دیگران را گرچه یک نفر هم باشد در بدل مرگ خود می خواهد.
۱۷- پستی و حقارت را برگزیدن آسانتر از طلب عزت و وقار است
۱۸- هر کس از شاهان بدون ارتکاب جرمی بترسد بردهء پستی بیش نیست
۱۹- صاحب حق قوی است گرچه در مقام ضعف قرار دارد و دوستدار باطل ضعیف است گرچه در ظاهر قوی معلوم شود
۲۰- کمتر اتفاق می افتد که حق بدون زحمت بدست بیاید
۲۱- ملت بدون اخلاق، نیست و نابود است و اخلاق بدون عقیده دست آوردی ندارد و عقیده ء بدون فهم و علم عقیده نیست
۲۲- بهترین ترازوی اعمال ملتها اخلاق آنها است
۲۳- جویندگان حکمت بسیار اند، اما عمل کنندگان کم اند
۲۴- بزرگترین دلیل بر همت شخص مخالفت آشکارای او با عرف و عاداتی می باشد که بطلان آن اشکار است
۲۵- دو حکیم عاقل در ملت دو میلیونی، بهتر از هزار مردی که در آن ملت تظاهر به عقل کرده مدعی حکمت می شوند
۲۶- اگر جاهلان حاکم شوند نظم و نسق جامعه از همدیگر متلاشی گردد
۲۷- اگر ساحه و میدان از مردم عاقل خالی بماند برای پر کردن آن جاهلان و مردم نادان با همدیگر به مسابقه بپردازند
۲۸- جاهل و نادان زنده، مرده ء بیش نیست و عالم مرده زنده است
۲۹- کسی که خود را اصلاح کرده نتواند کس دیگری را اصلاح کرده نمی تواند
30 - - اگر به دست و پای انسان زنجیر انداخته شود بهتر از اینست اوهام و خرافات بر عقل او بند و زنجیر بیندازد
۳۱- ترسی که از چوکی و مقام حاکم نه از عدل و قضاوت منصفانهء او برای انسان دست می دهد باید بیشتر از احترام او مورد استهزاء و مسخره قرار بگیرد
۳۲- بیشترین زمامداران مشرق زمین در موقفی قرار دارند که اگر یکی از آنها در عمیق ترین چاه بردگی انداخته شود و لقب های بزرگی مجرد، و بدون محتوای او حفظ گردد بی تفاوت مانده دنیا را برای خود جنت می پندارد
۳۳- کسیکه هیزم برای فروش جمع می کند بهتر از کسی است که طلا را ذخیره می نماید
۳۴- عاقل همان کسی است که آنچه به خود پسند ندارد به دیگری نیز نمی پسندد
۳۵- احزاب سیاسی بهترین دواء اند اما در مشرق زمین در اًغلب حالات به بدترین درد و مرض تبدیل می گردد
۳۶- چکاچک شمشیر ها بدون جنگ و افتخار به لباس جنگی در زمان صلح نشانهء ترس در میدان کارزار است
۳۷-مرد ادیب در مشرق زمین می میرد اما زنده است و زنده است گرچه مرده است
۳۸- دست آورد های عقل زمانی سودمند است که از قیودات اوهام رهایی یابند
۳۹- نو آموز آغاز مقدامات علوم گمان می کند که دریایی از علم آموخته و کفایت می کند اما طالب راسخ و استوار در طلب علم تحقیق کرده به این عقیده است که در ابتدای طلب آن قرار دارد
۴۰- هر گاه انسان با خود محاسبه نماید همان طوریکه دیگران را مورد احتساب قرار می دهد در این صورت اشتباهات او کم شده و به کمال نزدیک می شود.
مطالب بالا برگرفته شده از کتابی (حکیم مشرق زمین، سید جمال الدین افغان)
صفحاتی ۱۳۶-۴۰
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند : با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین" را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی" را راه بیان عشق می دانند. در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود !
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید... ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که "عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود."
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند و او قبل از اینکه حرکتی از همسرش سر بزند به اینکار اقدام کرد. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیشمرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
اقتـضای طبیـعت
هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...
هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !
مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند. طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...
چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!
هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیشت بزنند ...
قـدرت بـخشش
در روزگاران قدیم بانوى خردمندى كه به تنهایی و پیاده سفر می كرد در عبور از كوهستان سنگ گرانقیمتی را پیدا كرد.
روز بعد به مسافرى رسید كه گرسنه بود. آن بانوى خردمند كیف خود را باز كرد و مقداری غذا به او داد ولی آن مسافر سنگ گرانقیمتى را در كیف بانوى خردمند دید و از او خواست تا آن را به او بدهد و بانوى خردمند بدون درنگ سنگ باارزش را به او داد.
مرد مسافر به سرعت از آنجا دور شد و از شانس خوب خود بسیار شادمان گشت.
او می دانست آن سنگ آنقدر ارزش دارد كه می تواند تا آخر عمر با خیال راحت زندگی بی دردسر و پرنعمتی را داشته باشد.
چند روزی گذشت ولی طمع مرد او را راحت نمی گذاشت و مرتب با خود می گفت اگر او چنین سنگ باارزشی را به این سادگی به من داد پس اگر از او می خواستم بیش از این به من می داد.
بنابراین مرد بازگشت و با سختی فراوان آن بانو را پیدا كرد و سنگ گرانقیمت را به او بازگرداند و به او گفت: من خیلی فكر كردم و می دانم كه این سنگ چقدر ارزش دارد اما من او را به تو باز می گردانم به این امید كه چیزی به من بدهی كه از این سنگ باارزشتر باشد.
بانوى خردمند گفت: از من چه می خواهی؟ مرد گفت: همان چیزی كه باعث شد به این راحتی از این همه ثروت چشم پوشی كنی!
زن پاسخ داد: قناعت. به همین دلیل است كه می گویند افراد، ثروتمند و یا فقیرند به خاطر آنچه هستند نه آنچه دارند.
ما با آنچه بدست می آوریم زندگی می كنیم و با آنچه می بخشیم یك زندگی می سازیم.
ارزش واقـعی
در اوزاکای ژاپن، شیرینیسرای بسیار مشهوری بود. شهرت او به خاطر شیرینیهای خوشمزهای بود که میپخت.
مشتریهای بسیار ثروتمندی به این مغازه میآمدند، چون قیمت شیرینیها بسیار گران بود.
صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوشآمد مشتریها به این طرف نمیآمد. مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.
یک روز مرد فقیری با لباسهای مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیشخوان آمد.
قبل از آنکه مرد فقیر به پیشخوان برسد، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوشآمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیبهایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد!
صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دستهای مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک میکرد، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم میکرد.
وقتی مشتری فقیر رفت، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتریهای ثروتمند از جای خود بلند نمیشوید، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید.
صاحب مغازه در پاسخ گفت: مرد فقیر همهی پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد.
این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود.
شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر، خوب و باارزش است.
برگرفته از كتاب: باترا، پرومودا؛ رمز و راز زندگی بهتر
دزدی مـال و دزدی دیـن
گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.
اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت ؛
آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...
مـلا و شـراب فـروش !
سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد.
ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل!
یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید.
ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود.
اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید
صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست !
ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند !
قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید، گلویی صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم ؟! سخن هر دو را شنیدم :
یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند !
و سوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد …!
"پائولو کوئیلو"
حکایـت دو گـدا
دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود...
مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.
یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده.
رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه اینجا مرکز مذهب کاتولیک هم هست.
پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش.
در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.
گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین*" بازاریابی یاد بده؟!
* گلدشتین یه فامیل معروف یهودیه
زنـدگی خـروسی
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست.
او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی.
تا اینکه یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند.
عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد.
اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.
اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
تو همانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی؟ پس به دنبال رویاهایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.
نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
مـرد واقعـی و مسلمـان واقـعی
میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری ها پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به اینکار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّرالدین شاه و مادر مرحوم دکتر امینی رسید، به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازار پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم...
و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد.
یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد.
روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است.
ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند.
شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست در این روز عرق بفروشم.
شاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است.
آنوقت رضاشاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت: "در این مملکت یک مرد واقعی داریم آنهم خانم فخرالدّوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است"
امـان از دسـت این ایـرانیها
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا !!!
هوش ایرانی ها در تمام دنیا زبانزد خاص و عام است اما ایکاش کمی هم انصاف چاشنی این ذکاوت بود ...
آرامش سنـگ یا آرامش بـرگ ؟
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.
استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.
مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: "عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.
استاد گفت: "این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟!"
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: "اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!"
استاد لبخندی زد و گفت: "پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده."
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.
چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: "شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟"
استاد لبخندی زد و گفت: "من تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم ...
وعـده ی پــوچ
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد.
هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.
از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده ی لباس گرم تو مرا از پای درآورد ...
تصاویر این ایمیل، گوشه ای از آلبوم هنری "رابرت دانکن" است که از هنرمندان اهل ایالت یوتا در غرب آمریکاست. او نقاشی را در سن یازده سالگی شروع کرد، در حالیکه به طبیعت، محیط روستایی و مزرعه علاقه داشت و در اکثر کارهای او شیوه زندگی روستایی و مراتع پرورش احشام را می توان دید. شاید در آثار دیگر نقاشهای دنیا نتوان تا این حد نقش کابوی های گاوچران و سرخپوستان را برجسته دید.
دیـدنی ها و خواندنـی های جـالب
(ویژه گروه پرشین استار)
بزرگترین قرآن کریم در افغانستان رونمایی شد
این قرآن دست نویس به سفارش مرکز فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی و زیبا نگاری و خطاطی آن توسط استاد محمد صابر یاقوت حسینی خدری، خطاط ماهر و چیره دست اهل کابل و به همکاری 9 تن از شاگردان مستعدش صورت گرفته است. کار خوشنویسی این اثر بزرگ 5 سال طول کشید که دارای 218 صفحه و به طول 2 متر و 30 سانتیمتر و عرض یک متر و 50 سانتیمتر و ضخامت 18 سانتیمتر روی تکه خطی با قلم نی و رنگ اکرلیک انگلیسی خوشنویسی شده که سی پاره شریف به سی طرح مختلف و سبک مخصوص خوشنویس خطاطی و مینیاتوری شده است. طرح پشتی جلد این اثر از پارچه های 21 عدد پوست بز با رنگ های طبیعی رنگ آمیزی و رنگ مینیاتوری آن با آب طلا به سبک بهزاد در 80 درجه سانتیگراد و فشار سی تن وزن حک شده است.
مرغی که فکر می کند پنگوئن است!
یک کشاورز چینی در مزرعه خود مرغی دارد که فکر می کند پنگوئن است و به همین علت همانند پنگوئنها به صورت قائم و با غرور راه می رود. نام این مرغ مجنون "مامبل" است که در یک مرزعه واقع در "ژیانگسو" در شرق چین زندگی می کند. مامبل نام پنگوئن قهرمان کارتون "خوش قدم" است. این کشاورز چینی در این مورد توضیح داد: "من هرگز موفق نشدم کارتون خوش قدم را ببینم اما این اسم را دوست داشتم. هر چند که پرنده من شاید ویژگی پنگوئن را نداشته باشد اما به هر حال فکر می کند که پنگوئن است و به همین دلیل این اسم را برایش انتخاب کردم. خانواده من این مرغ را خیلی دوست دارند و بنابراین ما تصمیم گرفتیم که به جای آنکه آن را در دیگ بیندازیم از آن نگهداری کنیم." این پنگوئن به خاطر ویژگی خاصی که در حرکت دادن پاهایش داشت توانست با انجام رقص ویژه ای با انسانها ارتباط برقرار کند.
یک درخت با میوه ای فوق العاده
"جابوتیکابا" نام درختی است که بیشتر در کشورهای آمریکای لاتین و آمریکای جنوبی مثل آرژانتین و برزیل می روید. میوه های این درخت به طور مستقیم روی شاخه و تنه های آن رشد می کند. در فرهنگ های لغت گیاهان دارویی این درخت "عودالبرق" ترجمه شده است. اگر بخواهید مالک یکی از این درختها باشید باید خیلی صبور باشید چرا که ۱۰۰ سال طول می کشد تا این درخت رشد کند.
ساختمانی عجیب که با باران موسیقی می سازد
این ساختمان در شهر درسدن آلمان واقع شده است. هنگامی که باران شروع می شود از این ساختمان صدای موسیقی
خاصی شنیده می شود. این صدا به دلیل برخورد آب باران با ناودانی ها و لوله های مارپیچ و کج ایجاد می شود.
تغییر رنگ ناگهانی رودخانه ای به سبز فسفری
چندی پیش؛ خبرنگاران و گزارشگران لانگفورد کانادا، برای دیدن یک پدیده نادر و مشکوک به سوی پارک گلد استریم سرازیر شدند. چرا که آب این رودخانه به رنگ سبز فسفری تغییر رنگ داده بود. تغییر رنگ سریع این رودخانه باعث ترس و وحشت افراد محلی و بازدیدکنندگان پارک شد و آنها را به تماس با پلیس و مسئولان محیط زیست محلی وادار کرد.
این رودخانهای در پارک گلد استریم – غرب ویکتوریا که منطقهای بسیار زیبا با طبیعتی بکر و حیات وحش بسیار دیدنیست واقع شده است. ماهیهای آزاد سالانه برای تخم ریزی به سمت این رودخانه حرکت میکنند. چنین واقعه ای میتواند، فضا و محیط این منطقه را تحت تاثیر قرار داده و به نابودی کشاند. تغییر یک روزه رنگ آب این رودخانه، بسیار عجیب و مشکوک به نظر میرسد. به همین دلیل مسئولان محیط زیست به سرعت شروع به بررسی و تحقیق در این زمینه کردند.
قبل از هر چیز، آنها شروع به جمع آوری نمونه از هر آنچه که میتوانست در این رابطه به آنها کمک کند، کردند. ماهی مرده، آب رودخانه، برگها، تنه خشک درختان، زبالههای موجود، خاک و… با انجام آزمایشهای مختلف یر روی آنها، به این نتیجه رسیدند که رنگ سبز این رودخانه ناشی از یک واکنش شیمیایی شناخته شده است. آنها مادهای به نام "فلورسئین" را در آب شناسایی کردند که مادهای سمی است. مادهای که باعث تغییر رنگ این رودخانه به رنگ سبز شده است. به نظر مسئولان، فردی به عنوان شوخی و مزاح در فصل تعطیلات این ماده را یعنی فلورسئین به درون رودخانه گلد استریم ریخته است.
این ماده سمی با سرعت زیاد، باعث این تغییر رنگ شده است. حتی ممکن است، باعث مرگ و میر ماهیها و سایر موجودات زنده، آبزی شده و نیز زیستگاه آنها را آلوده سازد. با این وجود هنوز هیچ مرگ و میری ناشی از این ماده گزارش نشده است. مقامات محلی گزارش دیگری از تغییر رنگ چشمه آب لانگفورد شدند که با آزمایش نمونههای آب برای تست و ارزیابی مواد مخدر و مواد سمی چیز خاصی پیدا نکردند. به گفته فردی که در طبیعت زیبای پارک گلد استریم کار می کند، در این باره گفت که این حادثه برای کارمندان و بازدید کنندگان پارک بسیار تکان دهنده بود.
قدم گذاشتن در این راه کار هر کسی نیست
این مسیر که مشاهده می کنید در سال ۱۹۰۵ برای ارتباط بین دو کارخانه برق واقع در ۳۰ مایلی مالاگای اسپانیا ساخته شده است. اما در سال ۲۰۰۰ بدلیل اینکه دو نفر از بالای آن سقوط کرده و کشته شدند، بسته شد و اینک فقط برخی از صخره نوردان و کوهنوردان شجاع این مسیر را طی می کنند. اخیرا دولت برای جذب توریست پروژه بازسازی ۸٫۳ میلیون یورویی را برای امن کردن این مسیر به اجرا گذاشته است.
عکسی از گران ترین خودرو جهان
گران ترین خودروی دنیا یک بوگاتی است که با قیمت سه میلیون دلار در بریتانیا ارزش گذاری شده. در ساخت قطعات این خودرو از پلاتینیوم و طلا استفاده شده در حالیکه هزینه واقعی یک بوگاتی بدون استفاده از این فلزهای گرانقیمت حدود یک و نیم میلیون دلار است.
این هم از درازتـــــــــرین ماشین دنیا
فیل ها در نپال فوتبال هم بازی می کنند!
بقول مردمان هند و نپال، فیل ها استعدادهای زیادی دارند که می توان بخوبی از آنها استفاده کرد. اما شرکت در مسابقه فوتبال دیگر از نوع نادر آن بود. آنچه در تصاویر می بینید فیل هایی هستند که در یک رویداد سه روزه حدود 170 کیلومتر (106 مایل) در جنوب کاتماندو در نپال، در مسابقات فوتبالی که تدارک دیده شده بود شرکت کردند و تماشاگران را به اوج هیجان رساندند. رویداد فوق برای جذب گردشگران به نپال و ترویج آگاهی در جهت حفاظت از فیل ها برگزار شده است. این حیوانات حتی در یک مسابقه زیبایی فیل هم شرکت داشته اند.
رود خون از نوع چینـــــی !
چینی ها، اخیرا در حین عبور از کنار رودخانه جانا کمی شوکه شدند. چون بجای آب شفاف همیشگی، چیزی که از رودخانه سرازیر می شد به رودی از خون تشبیه شده بود. بعدا معلوم شد دلیل این مسئله آزادسازی غیر قانونی نوعی مواد شیمیایی به رنگ قرمز از یک کارخانه تولید مواد شیمیائی در همان نزدیکی بوده است. چین بعنوان یکی از کشورهای پیشتار در آلودگی محیط زیست مطرح است.
خلاقیت در تولید چاقـــــــو !
یک شرکت فرانسوی تولید کارد و چنگال، مجموعه ای زیبا از یک سری چاقو ارائه داده که در عین جمع و جور بودن
بسیار زیباست. این مجموعه شامل 4 چاقو و از جنس فولاد ضد زنگ ساخته شده است.
دایی و پورشه اش در چنگ قانون!
سرمربی راه آهن در مراسم ختم ناصر حجازی توسط مامور راهنمایی و رانندگی اعمال قانون شد. علی دایی وقتی از پورشه اش پیاده شد تا دوست نزدیکش ماشین او را ببرد با برخورد مامور راهنمایی و رانندگی روبرو شد. او ماشین را در وسط خیابان نگه داشته بود.
وقتی كشیش ها به جان هم می افتند
درگیری كشیشان ارمنی با كشیشان ارتدوكس یونانی در كلیسای مهد در بیت لحم
تصویری متفاوت از حضور آدم ها در قلمرو حیات وحش
دعوا بر سر شام باعث شد تا این گنجشک های خانگی به جان هم بیفتند.
اورس اشمیدلی، عکاس سوئیسی این عکس را در باغ خانه اش گرفته است.
زیبایی های خلقت بسیارند ...
یک شهر بارانی از درون هواپیما
منظره ای كه به ندرت در دوربینی ثبت میشود
بدون شرح !
شاهکاری از ولادیمیر کازنوسکی
زندگی در سه مقطع متفاوت !
این تست مغز را جدی بگیرید
دکتر ها معتقدند که اگر بتوانید ظرف ۳ ثانیه صورت مردی را در میان دانه های قهوه در عکس زیر پیدا کنید، نیم کره راست مغز شما، بهتر از افراد دیگر پرورش یافته است. اگر بین ۳ ثانیه تا یک دقیقه طول بکشد، نیم کره راست مغز شما به صورت عادی پرورش یافته است. اگر بین یک دقیقه تا سه دقیقه طول بکشد، یعنی سمت راست مغز شما کند عمل میکند و باید پروتئین بیشتری مصرف کنید. اگر هم بعد از سه دقیقه هنوز نتوانستید آنرا پیدا کنید، پیشنهاد میشود بیشتر به دنبال انجام اینگونه تست ها باشید تا آن بخش از مغزتان قوی تر بشودا
اگر نتوانستید صورت را پیدا کنید و فکر می کنید این تصویر سرکاری است لطفا برید پایین :
کدامیک از این سازها را به بقیه ترجیح می دهید؟! سنتور؟ گیتار؟ پیانو؟ سه تار؟ ارگ؟ ویولون؟ دف؟ آکاردئون؟ یا ، شیپور ؟ با خواندن توصیفات زیر چندان مشکل نیست که بتوانید شخصیت خود را محک بزنید ...
سنتور : رفتار شما بسیار دلنشین است اما گاهی دیگران را از خود می رنجانید و این به دلیل شرایطی است که برای شما به وجود می آید. همیشه فکر می کنید که دیگران شما را درک نمی کنند اما این قضاوت در برخی موارد اشتباه است. یک نکته ی مهم دیگر این است که برای رسیدن به مقصد باید صبر پیشه کنید و جالب تر آنکه خود نسبت به این موضوع آگاه هستید.
گیتار : به اصطلاح شما فردی سرزنده و فعال هستید. در ارتباط خود با دیگران به دنبال واژه های درشت نمی گردید. شاید گاهی برای صحبت کردن از احساسات خود دچار مشکل می شوید ولی سعی کنید تا از آنچه هستید راحتتر باشید. کلام شما ساده اما دلنشین است و یکی از ویژگیهای شما آن است که اگر کسی را دوست بدارید نمی توانید به راحتی او را فراموش کنید. روابط اجتماعی مناسبی دارید و به شب های پر ستاره علاقه مندید.
پیانو : شما شخصیت آرامی دارید. تفکر منحصر به فرد شما، شما را از دیگران متمایز می کند. آرزوهای شما یا خیلی دور هستند یا خیلی نزدیک و بین این دو ستاره ای از آرزو برای شما چنان نمی درخشد که نظر شما را جلب کند. تخیل زیبایتان توانایی آنرا دارد تا به حقیقتی دست یافتنی و ملموس تبدیل شود حتی اگر دیگران آن را تأیید نکنند.
سه تار : اندیشه های عارفانه ای دارید. به آینده بسیار می اندیشید و آنچه در اطراف شما می گذرد برای شخصیت شما اهمیت کمتری دارد. در اثبات حسن نیت خود سعی و تلاش می کنید و در بعضی مواقع دست از آن برمی دارید. انسان مستعدی هستید و این به آن معناست که با کمی تلاش می توانید به قله های دست نیافتنی، برسید. البته بسیار خیال پرداز نیستید و دنیای ذهنی شما یک دنیای دست یافتنی است.
ارگ : شما یک فرد کاملا احساساتی هستید. با آنکه در بعضی مواقع آنرا بروز نمی دهید اما به این فکر می کنید که آیا کسی که دوستش دارید نیز به شما می اندیشد؟ بدانید که او نیز شما را تا حد امکان دوست دارد. حس و نوع عشق شما از عشق های صادقانه است که شاید برای کمتر کسی اتفاق بیفتد.
ویولون : شما فردی بسیار زیرک و باهوش هستید و متوجه نکاتی می شوید که دیگران از آنها غافلند. به زبان ساده یعنی مو را از ماست می کشید. باید در مسیر زندگی خود پا پیش بگذارید تا بتوانید موفق شوید و قبل از انجام هر کاری درباره ی آن بیندیشید تا موقعیت های خوب را شکار کنید. غرور شما قسمتی از شخصیت شماست پس نه به راحتی آنرا زیر پا بگذارید و نه آنرا سر سختانه برای خود حفظ کنید.خوشبختی شما در گرو استفاده ی به موقع از لحظه هاست، لحظه و زمان را از دست ندهید.
دف : از ارتباط با خداوند لذت می برید و این امر نشأت گرفته از اندیشه های عارفانه ی شماست. در ذهن و افکار خود به سیر و سفر می پردازید و این سفر نه به معنای سفر از شهری به شهر دیگر، بلکه از عالمی به عالم دیگر است. شما دوست دارید که در آن عالم لحظاتی را سپری کنید، در آنجا بغض خود را بشکنید و خالصانه با خدای خود حرف بزنید. شاید فکر می کنید خدا شما را فراموش کرده است اما خدا بندگانش را هرگز فراموش نمی کند.
آکاردئون : وجود شما سراسر از عشق است و شما عاشق دوست داشتن هستید. آنچه که شما گم کرده اید و به جستجوی آن می پردازید درون شما وجود دارد. به اطراف خود بیشتر توجه کنید، گم کرده ی شما بسیار نزدیک به شماست، سعی کنید مهار زندگی خود را در دست داشته باشید تا آن را بیشتر رام کنید.
شیپور : شما یک انسان خوش نشین هستید. دیگران فکر می کنند به راحتی می توانند به درون شما پی ببرند اما به واقع خلاف این موضوع است. با آنکه به طور غیر مستقیم در حل مسائل خود از دیگران کمک می گیرید اما سعی کنید تا از اندیشه های دیگران نیز به طور مستقیم بیشتر استفاده کنید!
برای از بین بردن بشریت چه تعداد بمب اتم لازم است ؟!
آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که اگر بخواهیم ظرف مدت چند ثانیه با استفاده از بمب اتم سطح زمین را از انسان ها پاک کنیم، به چه تعداد کلاهک هسته ای نیاز داریم؟
در مقاله ای که سایت Information is Beautiful منتشر کرده، با یک محاسبه ساده و البته با تکیه به آماری دقیق و رسمی به این سوال پاسخ داده شده است.
تصویر بالا که دیوید مک کندلس آن را ایجاد کرده است، نشان می دهد که جمعیت انسان ها چه مقدار از سطح زمین را تصرف کرده اند. همانطور که می بینید، جمعیت انسان ها ۱۲٫۵ درصد خشکی های زمین را اشغال کرده اند؛ یعنی چیزی در حدود ۱۸ میلیون و ۶۱۷ هزار و ۵۰۰ کیلومتر مربع.
همانطور که در این تصویر مشاهده می کنید، در حال حاضر مخرب ترین کلاهک هسته ای موجود B83 نام دارد که ۲۰۰ برابر نابودکننده تر از Little Boy (بمب اتمی که قسمتی از هیروشیما را در ۶ آگوست ۱۹۴۵ در جریان جنگ جهانی دوم تخریب کرد) می باشد. قدرت تخریب کامل B83 در حدود ۱۴٫۹ کیلومتر مربع است.
برای اینکه بدانید سطح تخریبی این بمب جدید چه میزان است، می توان جزیره منهتن که در واقع بخشی از شهر نیویورک است و چیزی در حدود ۵۸٫۸ کیلومتر مربع مساحت دارد را تصور کرد.
توجه کنید که تخریب کامل به معنای نابودی همه چیز در مساحت ذکر شده است.
حالا برای محاسبه تعداد بمب های اتم مورد نیاز از نوع B83، باید مساحتی را که انسان ها اشغال کرده اند به قدرت تخریبی این کلاهک تقسیم کنیم. عدد بدست آمده نشان می دهد ما چه تعداد بمب اتم برای نابودی فوری بشریت نیاز داریم. اما همانطور که در تصویر بالا مشخص است، تعداد کل کلاهک های اتمی موجود هم اکنون ۱۰.۲۲۷ عدد است که تنها متعلق به ۸ کشور جهان هستند. طبق آمار رسمی منتشره در سایت Data Blog، دوست عزیزمان روسیه، بیشترین تعداد کلاهک های هسته ای جهان را دارد.
در نتیجه اصلاً نگران نباشید! چون ما به تعداد بسیار بیشتری کلاهک هسته ای برای نابودی خودمان نیاز داریم. پس می توانیم با خیال راحت به زندگی شیرینمان ادامه دهیم.
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نهایت بینهایت و آدرس sakhi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.