نهایت بینهایت
دینی علمی اجتماعی سیاسی ادبی
نوشته شده در تاريخ جمعه 25 فروردين 1391برچسب:, توسط سخی |

 
گروه اینترنتی پرشین استار | www.persian-star.net

که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!

آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد


شعر از زنده یاد سهراب سپهری

نوشته شده در تاريخ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, توسط سخی |

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

خدا می داند، ولی ...

آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد
و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت

آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود!

... و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود

سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد

خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد، روی تخته سیاه قیامت
اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند

خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم

خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم

و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم

و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست

چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است


با تشکر از ارسال : آنا کمالی

نوشته شده در تاريخ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, توسط سخی |

 


در اسفند سال 46 دانشجویان تاریخ به عنوان سفر علمی به عراق رفتند و من نیز ابتدا عازم بودم اما در آخرین لحظات ناگهان قسمت نشد. چون نوروز را در سفر بودند و آنجا جشن می گرفتند این نوشته را به در خواست همکارات گرامی بر سر راه نوشتم تا در آن اجتماع بخوانند و اینک به یاد آن حادثه سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است. نوروز یک جشن ملی است، جشن ملی را همه می شناسند که چیست. نوروز هر ساله برپا می شود و هر ساله از آن سخن می رود. بسیار گفته اند و بسیار شنیده اید پس به تکرار نیازی نیست؟!

چرا هست. مگر نوروز را خود مکرر نمی کنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید. در علم و و ادب تکرار ملال آور است و بیهوده "عقل" تکرار را نمی پسندد. اما "احساس" تکرار را دوست دارد، طبیعت تکرار را دوست دارد، جامعه به تکرار نیازمند است و طبیعت را از تکرار ساخته اند. جامعه با تکرار نیرومند می شود، احساس با تکرار جان می گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن طبیعت، احساس، و جامعه هر سه دست اندرکارند. نوروز که قرن های دراز است بر همه جشن های جهان فخر می فروشد، از آن رو هست که این قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا یک جشن تحمیلی سیاسی نیست. جشن جهان است و روز شادمانی زمین و آسمان و آفتاب و جشن شکفتن ها و شور زادن ها و سرشار از هیجان هر "آغاز". جشن های دیگران غالباً انسان را از کارگاه ها، مزرعه ها، دشت و صحرا، کوچه و بازار، باغها و کشتزارها، در میان اتاق ها و زیر سقف ها و پشت درهای بسته جمع می کند. کافه ها، کاباره ها، زیر زمین ها، سالن ها، خانه ها ... در فضایی گرم از نفت، روشن از چراغ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گل های کاغذی، مقوایی، مومی، بوی کندر و عطر و ... اما نوروز دست مردم را می گیرد و از زیر سقف ها و درهای بسته فضاهای خفه لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها و خانه ها، به دامن آزاد و بیکرانه طبیعت می کشاند. گرم از بهار، روشن از آفتاب لرزان از هیجان آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه های شسته، باران خورده پاک و ... نوروز تجدید خاطره بزرگی است. خاطره خویشاوندی انسان با طبیعت.



هر سال آن فرزند فراموشکار که، سرگرم کارهای مصنوعی و ساخته های پیچیده خود، مادر خویش را از یاد می برد، با یادآوری وسوسه آمیز نوروز به دامن وی باز می گردد و با او، این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می گیرد. فرزند در دامن مادر، خود را باز می یابد و مادر، در کنار فرزند و چهره اش از شادی می شکفد اشک شوق می بارد فریادهای شادی می کشد، جوان می شود، حیات دوباره می گیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار می شود. تمدن مصنوعی ما هر چه پیچیده تر و سنگین تر می گردد، نیاز به بازگشت و باز شناخت طبیعت را در انسان حیاتی تر می کند و بدین گونه است که نوروز بر خلاف سنت ها که پیر می شوند فرسوده و گاه بیهوده رو به توانایی می رود و در هر حال آینده ای جوان تر و درخشان تر دارد، چه نوروز راه سومی است که جنگ دیرینه ای را که از روزگار لائوتسه و کنفوسیوس تا زمان روسو و ولتر درگیر است به آشتی می کشاند. نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست. نیاز ضروری جامعه، خوراک حیاتی یک ملت نیز هست.

دنیایی که بر تغییر، تحول، گسیختن، زایل شدن، در هم ریختن و از دست رفتن بنا شده است، جایی که در آن آنچه ثابت است و همواره لایتغیر و همیشه پایدار، تنها تغییر است و ناپایداری، چه چیز می تواند ملتی را، جامعه ای را، در برابر ارابه بی رحم زمان (که بر همه چیز می گذرد و له می کند و می رود هر پایه ای را می شکند و هر شیرازه ای را می گسلد) از زوال مصون دارد؟ هیچ ملتی یا یک نسل و دو نسل شکل نمی گیرد. ملت، مجموعه پیوسته نسل های متوالی بسیار است، اما زمان این تیع بیرحم، پیوند نسل ها را قطع می کند، میان ما و گذشتگانمان، آنها که روح جامعه ما و ملت ما را ساخته اند، دره هولناک تاریخ حفر شده است قرن های تهی ما را از آنان جدا ساخته اند. تنها سنت ها هستند که پنهان از چشم جلادان زمان، ما را از این دره هولناک گذر می دهند و با گذشتگانمان و با گذشته هایمان آشنا می سازند. در چهره مقدس این سنت هاست که ما حضور آنان را در زمان خویش، کنارخویش و در "خود خویش" احساس می کنیم حضور خود را در میان آنان می بینیم و جشن نوروز یکی از استوارترین و زیباترین سنت هاست.



در آن هنگام که مراسم نوروز را به پا می داریم، گویی خود را در همه نوروزهایی که هر ساله در این سرزمین بر پا می کرده اند، حاضر می یابیم و در این حال صحنه های تاریک و روشن و صفحات سیاه و سفید تاریخ ملت کهن ما در برابر دیدگانمان ورق می خورد، رژه می رود. ایمان به اینکه نوروز را ملت ما هر ساله در این سرزمین بر پا می داشته است، این اندیشه های پر هیجان را در مغزمان بیدار می کند که: آری هر ساله حتی همان سالی که اسکندر چهره این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعله های مهیبی که از تخت جمشید زبانه می کشید همانجا همان وقت، مردم مصیبت زده ما نوروز را جدی تر و با ایمان سرخ رنگ، خیمه بر افراشته بودند و آنزمان که مهلب خراسان را پیاپی قتل عام می کرد، در آرامش غمگین شهرهای مجروح و در کنار آتشکده های سرد و خاموش نوروز را گرم و پر شور جشن می گرفتند. تاریخ از مردی در سیستان خبر می دهد که در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفه جاهلی آرام کرده بود از قتل عام شهرها و ویرانی خانه ها و آوارگی سپاهیان می گفت و مردم را می گریاند و سپس چنگ خویش را بر می گرفت و می گفت: "اباتیمار : اندکی شادی باید" نوروز در این سال ها و در همه سال های همانندش شادی ای این چنین بوده است عیاشی و "بی خودی" نبوده است.

اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت بوده و نشانه پیوند با گذشته ای که زمان و حوادث ویران کننده زمان همواره در گسستن آن می کوشیده است. نوروز همه وقت عزیز بوده است؛ در چشم مغان در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان. همه نوروز را عزیز شمرده اند و با زبان خویش از آن سخن گفته اند. حتی فیلسوفان و دانشمندان که گفته اند "نوروز روز نخستین آفرینش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود و ششمین روز، خلقت جهان پایان گرفت و از این روست که نخستین روز فروردین را اهورمزد نام داده اند و ششمین روز را مقدس شمرده اند. چه افسانه زیبایی زیباتر از واقعیت راستی مگر هر کسی احساس نمی کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است، مسلماً آن روز، این نوروز بوده است. مسلماً بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلماً اولین روز بهار، سبزه ها روییدن آغاز کرده اند و رودها رفتن و شکوفه ها سر زدن و جوانه ها شکفتن، یعنی نوروز بی شک، روح در این فصل زاده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز طلوع کرده است و زمان با وی آغاز شده است.



اسلام که همه رنگ های قومیت را زدود و سنت ها را دگرگون کرد، نوروز را جلال بیشتر داد، شیرازه بست و آن را با پشتوانه ای استوار از خطر زوال در دوران مسلمانی ایرانیان، مصون داشت. انتخاب حضرت علی به خلافت و نیز انتخاب حضرت علی به وصایت، در غدیر خم هر دو در این هنگام بوده است و چه تصادف شگفتی. آن همه خلوص و ایمان و عشقی که ایرانیان در اسلام به حضرت علی و حکومت ایشان داشتند پشتوانه نوروز شد. نوروز که با جان ملیت زنده بود، روح مذهب نیز گرفت. سنت ملی و نژادی، با ایمان مذهبی و عشق نیرومند تازه ای که در دل های مردم این سرزمین بر پا شده بود پیوند خورد و محکم گشت، مقدس شد و در دوران صفویه، رسماً یک شعار شیعی گردید، مملو از اخلاص و ایمان و همراه با دعاها و اوراد ویژه خویش، آنچنان که یک سال نوروز و عاشورا در یک روز افتاد و پادشاه صفوی آن روز را عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز. این پیری که غبار قرن های بسیار بر چهره اش نشسته است، در طول تاریخ کهن خویش، روزگاری در کنار مغان، اوراد مهرپرستان را خطاب به خویش می شنیده است پس از آن در کنار آتشکده های زرتشتی، سرود مقدس موبدان و زمزمه اوستا و سروش اهورامزدا را به گوشش می خوانده اند از آن پس با آیات قرآن و زبان الله از او تجلیل می کرده اند و اکنون علاوه بر آن با نماز و دعای تشیع و عشق به حقیقت حضرت علی و حکومت ایشان او را جان می بخشند و در همه این چهره های گوناگونش این پیر روزگار آلود، که در همه قرن ها و با همه نسل ها و همه اجداد ما، از اکنون تا روزگار افسانه ای جمشید باستانی، زیسته است و با همه مان بوده است، رسالت بزرگ خویش را همه وقت با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجام داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و در آمیختن روح مردم این سرزمین بلاخیز با روح شاد و جانبخش طبیعت و عظیم تر از همه پیوند دادن نسل های متوالی این قوم که بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و همواره تیغ جلادان و غارتگران و سازندگان کله منارها بند بندش را از هم می گسسته است و نیز پیمان یگانگی بستن میان همه دل های خویشاوندی که دیوار عبوس و بیگانه دوران ها در میانه شان حایل می گشته و دره عمیق فراموشی میانشان جدایی می افکنده است.



و ما در این لحظه در این نخستین لحظات آغاز آفرینش نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز بر می افروزیم و در عمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگ زده قرون تهی می گذریم و در همه نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما بر پا می شده است با همه زنان و مردانی که خون آنان در رگ هایمان می دود و روح آنان در دل هایمان می زند شرکت می کنیم و بدین گونه، بودن خویش، را به عنوان یک ملت در تند باد ریشه برانداز زمان ها و آشوب گسیختن ها و دگرگون شدن ها خلود می بخشیم و در هجوم این قرن دشمنکامی که ما را با خود بیگانه ساخته و خالی از خوی برده رام و طعمه زدوده از شخصیت این غرب غارتگر کرده است، در این میعاد گاهی که همه نسل های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند با آنان پیمان وفا می بندیم و امانت عشق را از آنان به ودیعه می گیریم که هرگز نمیریم و دوام راستین خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری ریشه، در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایه اصالت خویش در رهگذر تاریخ ایستاده است بر صحیفه عالم ثبت کنیم.

نوشته شده در تاريخ شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, توسط سخی |

 

 

ترجيع بند استاد محمد عبدالحميد اسير مشهور به قندي آغا

 

21 قوس 1371 هجري شمسي

 

 

الا اي رهــبـرمـلــت کــــه نـفـع خـــــويـش مـيـخـواهـي    

                                                                ز خـيـل هـمـقـطـــاران خـويـشـتـن را پـيـش مـيـخـواهـي

بـه کـسـب قـدرتـت دلـهـــاي مــــردم ريـش مـيـخـواهـي    

                                                                      بـه حـکـم حـرص،دنـيـا را زهـرکـس بـيـش مـيـخـواهـي

بـه هـر افـسـونگـري هـا،مـلـت و هـمکـيش مـيـخـواهـي    

                                                                     نـبـاشــد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکـــر و حـيـل بـاشــد

           نـه بـيـنـي گـــر حـقـيـقـت را، در افـکـارت خـلـل بـاشــد

مـســلـمــانـي بـود صـلـح و صـفـــا و رأفـت و احـسـان    

                                                                    بـه نـفـع خود مـزن هـرگـز بـه پـاکـان تـهـمـت و بـهـتـان

حـقــوق مـــــــــردم بـيـچــاره را بـا خـود مـسـاوي دان    

                                                                      تـو در خـواب خـوشـي مـردم بـه هـرسو مـيـدود حـيـران

تـو غـرق نـوش و نـعمت خلق مـسکـيـن فـاقـد يک نـان    

                                                                     نـبـاشــد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکـــر و حـيـل بـاشــد

                        نـه بـيـنـي گــــر حـقـيـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشــد

اگــــر مـــــردي بـيـا در کـلـبـه هـــاي تـنـگ مـاوا کـن    

                                                                           بـه جـاي ارگ بـاري بـر دل بـيـچــــاره گــــــان جـا کـن

ز عــز و جـاه بـگـــذر يـک زمـان بـا عـجــز سـودا کـن    

                                                                     بـيـا حـــال يـتـيـمــــان را بـه چـشـــم ســــر تـمـاشـا کـن

وگــــــــرنـه از مـســـــلـمــــانـي و ديـنـداري تـبـرا کـن    

                                                                        نـبـاشـد ايـن جـهـــاد اي بـيـخـبـر مـکــــر و حـيـل بـاشـد

                               نـه بـيـنـي گــــر حـقـيـقـت را در افـکـــارت خـلـل بـاشـد

زر و سـيـمـي کـه کـردي جـمـع تـا چـنـدت بـه کـار آيـد    

مـســـلـمــــان حـقـيـقـي را ازيـن کــــــــــردار عـار آيـد    

                                                                               درخـت ظـلـم را بـرکــن کـه رنـجـت بـيـشـمـــــــــار آيـد

بـه گـوشـت گــــــريـ? مـردم چـو آهـنـگ هـــــــزار آيـد    

                                                                              نـبـاشـد ايـن جـهـاد اي بـيـخـبـر مـکـــــر و حـيـل بـاشـد

                         نـه بـيـنـي گـــر حـقـيـقـت را در افـکـــارت خـلـل بـاشـد

مـآل عـلـم و دانـش گــــــــر بـود جـهـل و نـگـونسـاري     

                                                                                 ازيـنـهـا در وجـود آيـدهـمـــــــــه ظـلـم و سـتـمـکــــاري

نـدارد ايـن تـقـاضـا هـيـچـگــــــــاهـي عـقـل هـشـيـاري    

تـو غـرق عـشـرت و مـــردم هـمـه در گــريـه و زاري     

                                                                              نـبـاشـد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکــــر و حـيـل بـاشـد

                            نـبـيـنـي گــــر حـقـيـقـت را در افـکـــــارت خـلـل بـاشـد

نـهـي گــــــر گـوش بـر گـفـتـار گـوهـــربـار پـيـغـمـبـر    

                                                                       جـهــــــاد نـفــس را خـوانـده جـهــــــــاد اعـظـم و اکـبـر

به اين معني که از حرص و هوا و حـقـد و کـيـن بگـذر    

                                                                       جـهــــــــــــان مـعـنـويـت را بـود تـقــــوا و ديـن بـهــتـر

تـو زيـنـهـا غـافـل و گـيـري طــريـق نـفـس افـسـونـگــر     

                                                                    نـبـاشـد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـرمـکـــــر و حـيـل بـاشـد

                       نـه بـيـنـي گـــر حـقـيـقـت را در افـکـــارت خـلـل بـاشـد

چـه شـد اي بـيـخـبـر کـز جـهـل گـول نـفـس را خـوردي   

                                                                     بـه دل يـکــســـر ز بـيـدردي نـهـــال حــرص پـروردي

دگـــــرهـا غـــرق رنـج و درد و تـو در نـاز بــي دردي    

                                                               کجـا شـد غـيـرت و نـامـوس و رحـم و هـمـت و مـردي

بـبـيـن اي رهـبـر مـلـت کـجــــــــــا رفـتـي چــه آوردي     

                                                                 نـبـاشـد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکـــر و حـيـل بـاشـد

            نـه بـيـنـي گـــر حـقـيـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد

اگـــر مـــرد حـقـي در راه خـدمـت گــــرم جـولان بـاش     

                                                                           امـيـن و عـادل و خدمـت گـزار و راسـت پـيـمـان بـاش

چـــراغ کـلـبـ? ظـلمـت فــــــــــــزاي مـسـتـمـنـدان بـاش    

                                                                     از آن قـدرت کـه خـلق آزار مـي بـيـنـد پـشـيـمـان بـاش

ز خـون ريـزي و کـشـتـار مـسـلـمـانـان گــريـزان بـاش    

                                                                          نـبـاشـد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکـــر و حـيـل بـاشـد

                      نـه بـيـنـي گـــر حـقـيـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد

دريـن مـوقـع کـه آمـــــد آمـــــد فـصـــــــل شـتـا بـاشـد    

                                                                       هـمـه مـحـتاج جــاي گــــــــــرم و نـان و هـم دوا بـاشـد

يـتـيـم و بـيـوه و مـعـيـوب ســــرگــــــردان چـرا بـاشـد    

                                                                نـمـيـدانـــي کـــه ايـنـهــــــا بـنـده و خـلـق خــــدا بـاشـد

ز جـودت اي مـجـاهـد شـهـــــر ما، مـاتـمـســــرا بـاشـد    

                                                                نـبـاشـد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکــر و حـيـل بـاشـد

نـه بـيـنـي گــر حـقـيـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد

خـدا خـود را به قـرآن مـنـتقـم خواند اي  زعـقـل عـاري     

                                                                  نـمـيـتـرسـي ز جـبـر و قـهـر و خـشـم حـضـرت بـاري

ز خود کـامـي تـو گـرديـده هـرسـو جـوي خـون جـاري    

                                                                  تـو در ظـاهـــر اگــــرچـه پـاي بـنـد ريـش و دسـتـاري

ولــي از روي بـاطــن اي مــــــزور چـون شـب تـاري    

                                                                  نـبـاشـد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکـــر و حـيـل بـاشـد

نـه بـيـنـي گـــر حـقـيـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد

هـمـــــان بـهـتـر بـود کــــــز مـسـنـد قـدرت کـنـار آيـي    

                                                                  شـوي دمـسـاز بـا مـــــــردم، رفـيـق و غـمـگـسـار آيـي

ز فـعـــل خـود تـبـرا کـن وگــــــــرنـه شـــرمـسـار آيـي    

                                                                       نـگـيـري گــــر بـگـوشـت پـنـد مـن کـي رسـتـگـار آيـي

ز خـيـل جــاهـــــــلان و نـاکـســــــان انـدر شـمـار آيـي    

                                                                         نـبـاشـد ايـن جـهـاد اي بـيـخـبـر مـکـــــر و حـيـل بـاشـد

نـه بـيـنـي گــــر حـقـيـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, توسط سخی |

به نام خدا

 

در این پست با لقمان حکیم، بیشتر آشنا می شویم. ابتدا از گلستان سعدی، دو حکایت در باره ی لقمان بخوانید.

حکایت اول:

لقمان را گفتند:ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان؛هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعلِ آن پرهیز کردم.

نگویند از سر بازیچه حرفی

کزان پندی نگیرد صاحب هوش

وگر صد باب حکمت پیش نادان

بخوانند آیدش بازیچه در گوش

حکایت دوم:

کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی قیاس ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند و فایده نبود.

 

چو پیروز شد دزد تیره روان

چه غم دارد از گریه ی کاروان

 

لقمان حکیم اندر آن کاروان بود. یکی گفتش از کاروانیان: مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه ای گویی تا طرفی از مال ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود. گفت: دریغ کلمه ی حکمت با ایشان گفتن.

 

آهنی را که موریانه بخورد

نتوان برد ازو به صیقل زنگ

با سیه دل چه سود گفتن وعظ

نرود میخ آهنی در سنگ

 

همانا که جرم از طرف ماست.

 

به روزگارِ سلامت شکستگان دریاب

که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند

چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی

بده وگرنه ستمگر به زور بستاند.

 

راستی این لقمان کیست که سوره ای در قرآن به نام اوست و هرجا سخن ازایمان و حکمت است، به یادش می افتند و سخنانش را که چون گنجی گرانبها هستند، نقل می کنند؟

نام لقمان در دو آيه از قرآن در (سوره ی لقمان) آمده است ، در قرآن دليل صريحى بر اينكه او پيامبر بوده است يا تنها يك فرد حكيم ، وجود ندارد، ولى لحن قرآن در مورد لقمان ، نشان مى دهد كه او پيامبر نبود، زيرا در مورد پيامبران سخن از رسالت و دعوت به سوى توحيد و مبارزه با شرك و انحرافات محيط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نيز بشارت و انذار در برابر امت ها معمولاً ديده مى شود، در حالى كه در مورد لقمان هيچيك از اين مسائل ذكر نشده و تنها اندرزهاى او كه به صورت خصوصى با فرزندش ‍ بيان شده - هر چند محتواى آن جنبه ی عمومى دارد - آمده است ، و اين گواه بر اين است كه او تنها يك مرد حكيم بوده است .
در حديثى كه از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز نقل شده چنين مى خوانيم :«به حق مى گويم كه لقمان پيامبر نبود، ولى بنده اى بود كه بسيار فكر مي كرد، ايمان و يقينش عالى بود، خدا را دوست مى داشت ، و خدا نيز او را دوست داشت ، و نعمت حكمت بر او ارزانى فرمود .» در بعضى از تواريخ آمده است كه لقمان غلامى سياه از مردم سودان مصر بود، و با وجود چهره ی نازيبا، دلى روشن و روحى مصفا داشت ، او از همان آغاز به راستى سخن مى گفت ، و امانت را به خيانت نمى آلود، و در امورى كه مربوط به او نبود دخالت نمى كرد.بعضى از مفسران احتمال نبوت او را داده اند ولى چنانكه گفتيم هيچ دليل بر آن نيست .


در عظمت مقام او همين بس كه خدا اندرزهايش را در كنار سخنان خود قرار داده ، و در لابلاى آيات قرآن ذكر فرموده است ، آرى هنگامى كه قلب انسان بر اثر پاكى و تقوى به نور حكمت روشن گردد، سخنان الهى بر زبانش ‍ جارى مى شود و همان مى گويد كه خدا مى گويد، و آن گونه مى انديشد كه خدا مى پسندد!

 

 

درباره اش این چنین نیز نوشته اند:« در دوران کودکی حضرت داود علیه السلام، در خانواده ای که نسب آن به حضرت ابراهیم علیه السلام منتهی می شد، کودکی سیه‌فام چشم به جهان گشود. سپس بر اثر داشتن ملکات فاضله، هوش سرشار، عقل و تدبیر فوق العاده ، تجربه و پختگی، بیان شیرین و منطق محکم، به نام لقمان حکیم معروف گردید.
خصوصیات زندگی او درست ضبط نگردیده ولی سخنان حکیمانه وی زینت بخش صفحات کتاب های اخلاقی، تفاسیر و تاریخ است. قراّن کریم نیز حکمت‌های او را بیان نموده و سوره‌ای در قرآن به نام اوست.
حماد بن عیسی نقل می‌کند که حضرت صادق علیه السلام چنین فرمود:« لقمان در سایه حسب و نسب، ثروت و مال، نیرومندی و زیبایی به آن مقام نرسید؛ بلکه او مردی بود که در اطاعت خداوند استقامت داشت، گرد حرام نمی‌گشت، آرام و باوقار و تیزبین بود، در هر موضوعی عمیق فکر می کرد، از هر حادثه‌ای درس عبرت می‌گرفت، کمتر مزاح و خنده می‌کرد، از اقبال دنیا خوشحال نمی‌شد و از پشت کردن آن اندوهناک نمی‌گشت، فرزندان زیادی داشت و در مرگ آنها زمام بردباری را از دست نداد.
یکی از صفات زیبای او این بود که هر گاه دو نفر با یکدیگر اختلاف پیدا می‌کردند، تا میان آنها صلح و صفا برقرار نمی‌ساخت از پای نمی‌نشست. مجالس دانشمندان و بزرگان را مغتنم می‌شمرد، برای دادرسان و داوران و زمامداران تأسف می‌خورد که چگونه فریب مقام چندروزه دنیا را می‌خورند. »

 

با خواندن اندرزهای لقمان به فرزندش، می توانیم با روحیه ی والای او بیشتر آشنا شویم:

 

اندرزها ی ارزشمند لقمان به فرزندش:

 

1- فرزندم هيچكس و هيچ چيز را با خداوند شريك مكن!

2- با پدر و مادرت بهترين رفتار را داشته باش!

3- بدان كه هيچ چيز از خداوند پنهان نمي ماند!

4- نماز را آنگونه كه شايسته است بپادار!

5- اندرز و نصيحت ديگران را فراموش مكن!

6- در مقابل پيش آمدها شكيبا باش !

7- از مردم روي مگردان و با آنها بي اعتنا مباش!

8- با غرور و تكبر با ديگران رفتار مكن!

9- در راه رفتن ميانه رو باش!

10- بر سر ديگران فرياد مكش و آرام سخن بگو!

11- از طريق اسماء و صفات خداوند او را به خوبي بشناس!

12- به آنچه ديگران را اندرز مي دهي خود پيشتر عمل كن!

13- سخن به اندازه بگو!

14- حق ديگران را به خوبي اداء كن!

15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!

16- به هنگام سختي دوست را آزمايش كن!

17- با سود و زيان دوست را امتحان كن!

18- با بدان و جاهلان همنشيني مكن!

19- با انديشمندان و عالمان همراه باش!

20- در كسب و كار نيك جدّي باش!

21- بر كوتاه فكران و ضعيفان اعتماد مكن!

22- با عاقلان ايماندار مدام مشورت كن!

23- سخن سنجيدۀهمراه با دليل را بيان كن!

24- روزهاي جواني را غنيمت بدان!

25- هم مرد دنيا و هم مرد آخرت باش!

26- ياران و آشنايان را احترام كن!

27- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش!

28- وجود پدر و مادر را غنيمت بشمار!

29- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار!

30- كمتر از درآمدي كه داري خرج كن!

31- در همۀامور ميانه رو باش!

32- گذشت و جوانمردي را پيشه كن!

33- هر چه كه مي تواني با مهمان مهربان باش!

34- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار!

35- بهداشت و نظافت را هيچگاه فراموش مكن!

36- هيچگاه دوستان و هم كيشان خود را ترك مكن!

37- فرزندانت را دانش و دينداري بياموز!

38- سواركاري و تيراندازي و ... را فراگير!

39- در هر كاري از دست و پاي راست آغاز كن!

40- با هر كس به اندازۀ درك او سخن بگو!

41- به هنگام سخن متين و آرام باش!

42- به كم گفتن و كم خوردن و كم خوابيدن خود را عادت بده!

43- آنچه را كه براي خود نمي پسندي براي ديگران مپسند!

44- هر كاري را با آگاهي و استادي انجام بده!

45- نا آموخته استادي مكن!

46- با ضعيفان و كودكان سرّ خود را در ميان نگذار!

47- چشم به راه كمك و ياري ديگران مباش!

48- از بدان انتظار مردانگي و نيكي نداشته باش!

49- هيچ كاري را پيش از انديشه و تدبر انجام مده!

50- كار ناكرده را كرده ی خود مدان!

51- كار امروز را به فردا مينداز!

52- با بزرگتر از خود مزاح مكن!

53- با بزرگان سخن طولاني مگو!

54- كاري مكن كه جاهلان با تو جرأت گستاخي پيدا كنند!

55- محتاجان را از مال خود محروم مگردان!

56- دعوا و دشمني گذشته را دوباره زنده مكن!

57- كار خوب ديگران را كار خود نشان مده!

58- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده!

59- با خويشاوندان قطع خويشاوندي مكن!

60- هيچگاه پاكان و پرهيزكاران را غيبت مكن!

61- خود خواه و متكبر مباش!

62- در حضور ايستادگان منشين!

63- در حضور ديگران دندان پاك مكن!

64- با صداي بلند آب دهان و بيني را پاك مكن!

65- به هنگاه خميازه دست بر دهان خويش بگذار!

66- حالت خستگي را در حضور ديگران ظاهر مكن!

67- در مجالس انگشت در بيني مينداز!

68- كلام جدي را با مزاح آميخته مكن!

69- هيچكس را پيش ديگران خجل و رسوا مكن!

70- با چشم و ابرو با ديگران سخن مگو!

71- سخن گفته شده را تكرار مكن!

72- از شوخي و مزاح خود كمتر كن!

73- از خود و خويشاوندان نزد ديگران تعريف مكن!

74- از پوشيدن لباس و آرايش زنان پرهيز كن!

75- از خواسته هاي نابجاي زن و فرزندان پيروي مكن!

76- حرمت هر كس را در حد خود نگاه دار!

77- در بد كاري با اقوام و دوستان همكاري مكن!

78- از مردگان به نيكي ياد كن!

79- از خصومت و جنگ افروزي جدّاً پرهيز كن!

80- با چشم احترام به كار ديگران نگاه كن!

81- نان خود را بر سفره ي ديگران مخور!

82- در هيچ كاري شتاب مكن!

83- براي جمع آوري بيش از حد مال و ثروت حرص مخور!

84- به هنگام خشم شكيبا باش و سخن سنجيده بگو!

85- از پيش ديگران غذا و ميوه بر مدار!

86- در راه رفتن از بزرگان پيشي مگير!

87- سخن و كلام ديگران را قطع مكن!

88- به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مكن!

89- در حضور مهمان بر كسي خشم مگير!

90- مهمان را به هيچ كاري دستور مده!

91- با ديوانه و مست سخن مگو!

92- براي كسب سود و دوري از زيان، آبروي خود را مريز!

93- در كار ديگران كنجكاوي و جاسوسي مكن!

94- در اصلاح ميان مردم هيچ گاه كوتاهي مكن!

95- ادب و تواضع را هيچ گاه فراموش مكن!

96- با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش!

97- بر آرزو ها و خواسته هاي خود غالب باش!

98- خدمتكاري بزرگان و همكاري با مستمندان را فراموش مكن!

99- با بزرگان با ادب و با كودكان مهربان باش!

100- با دشمنان مدارا كن و در مقابل جاهلان خاموش باش!

101- در مال و مقام ديگران طمع مكن!

102- از رفت و آمد و مال و مرام و مسلك خويش كمتر بگو!

103- به جز خداوند هيچ كس و هيچ چيز را فرمانروا و فريادرس خويش مشمار!

104- عمر و روزي با حساب و كتاب است، پس مترس و طمع مكن!

105- عمر را براي عمل و عبادت و پاكي و پرهيزكاري غنيمت بدان!

106- اگر بهشت را مي طلبي از فساد و ستم و گردن كشي پرهيز كن!

107- سرچشمه ي زشتي ها را دنيا پرستي و مستي و ناداني بدان!

108- به جز در حق و راستي بندگان خدا را بندگي و فرمانبري مكن!

109- خود را با ستم سلاطين شريك مگردان!

110- دنياي ديگر را به دست فراموشي مسپار!

 

***********************************************************

لقمان به پسرش گفت:
فرزندم،هزار حكمت آموختم و از اين هزار حكمت چهارصد حكمت انتخاب كردم و از اين چهارصد حكمت هشت حكمت برگزيدم كه جامع جميع كمالات است :

دو چيز را هرگز فراموش مكن : 1- خدارا 2- مرگ را
دو چيز را هميشه فراموش كن:
-1 به كسي خوبي كردي
-2 كسي به تو بدي كرد

اما چهار حكمت ديگر:

-1 در نماز ايستادي دل نگهدار
-2در سفره اي وارد شدي شكم نگهدار
-3در خانه اي داخل شدي چشم نگهدار
-4به مجلسي وارد شدي زبان نگهدار

 

لقمان به فرزندش چنين مى گفت : پسرم ! دنيا درياى ژرف و عميقى است كه خلق بسيارى در آن غرق شده اند، تو كشتى خود را در اين دريا ايمان به خدا قرار ده ، بادبان آن را توكل بر خدا، زاد و توشه ات را در آن تقواى الهى ، اگر از اين دريا رهائى يابى به بركت رحمت خدا است ، و اگر هلاك شوى به خاطر گناهان تو است.

 

اين داستان نيز از لقمـان معروف است : در آن هنگام كه به صورت برده اى براى آقايش كار مى كرد، روزى اربابش به او گفت : گوسفندى براى من ذبح كن و دو عضو كه بهترين اعضاى آنست براى من بياورلقمان گوسفندى را ذبح كرد و زبان و دل آن را براى وى آورد .چند روز ديگر همين دستور را به او داد منتها گفت ، دو عضو كه بدترين اعضاى آن است براى من بياور لقمان بار ديگر گوسفندى را ذبح كرد و همان زبان و دل را براى او آورد، او تعجب كرد و از اين ماجرا سؤ ال كرد، لقمان در پاسخ گفت : قلب و زبان اگر پاك باشند از هر چيز بهترند و اگر ناپاك شوند از همه چيز خبيثتر و بدتر!.

 

توضیح مختصری در مورد حکمت

خداوند در نخستين آيه ی سوره لقمان مى فرمايد: ما به لقمان حكمت داديم ، و به او گفتيم كه براى خدا شكرگزارى كن ، چرا كه هر كس شكر نعمت او را ادا كند، به سود خويش شكر كرده ، و هر كس كفران كند، زيانى به خدا نمى رساند، چرا كه خداوند، بى نياز و ستوده است.

 

براى حكمت معانى فراوانى ذكر كرده اند، مانند شناخت اسرار جهان هستی - آگاهى از حقايق قرآن - رسيدن به حق از نظر گفتار و عمل معرفت و شناسائى خداوند.اما همه ی اين معانى را مى توان يك جا جمع كرده و در تفسير حكمت چنين گفت : حكمتى كه قرآن از آن سخن مى گويد و خداوند به لقمان عطا فرموده بود، مجموعه اى از علم و معرفت و اخلاق پاك و تقوا و نور هدايت بوده است.

 

******************************************************************

 

منابع: گلستان سعدی- اینترنت

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, توسط سخی |

خاستگاه هزاره های افغانستان

نویسنده: رحیمه هزاره ای

 

رحیمه هزاره ایچکیده:

تحقیق حاضر در مورد خاستگاه هزاره های شیعی افغانستان می باشد که در پنج فصل تقسیم بندی شده است.

فصل اول در مورد مفهوم شناسی لغوی هزاره است که تو ضیحاتی در مورد کاربرد و منشا پیدایش لغت هزاره از منابع گوناگون را در بر می گیرد، از چه دوره ای این لغت به مفهوم عام و کلی بر مردم منطقه اطلاق شده است. فصل دوم موقعیت جغرافیایی هزاره جات را شامل می شود و تو ضیحاتی را در مورد وسعت جغرافیایی هزاره جات از زمانهای گذشته تا حال را در بر میگیرد- همیشه بر اثر سیاستهای دولتهای حاکم در حال تغییر و تحول بوده است، حتی تا به امروز نیز شاهد پدیده ای به نام کوچی ها هستیم که در این مناطق در حال حمله و تعرض می باشند - تا به امروز با توجه به سیاستهای حاکم بر افغانستان برخورد جدی صورت نگرفته است.

فصل سوم در مورد تحریف از سوی دولتمردان تو ضیحاتی را شامل می شود که چگ.نه حکومت حاکم سعی در از بین بردن تاریخ این قوم و جعل آن به نفع خود کرده اند.

فصل چهارم در مورد دین هزاره ها صحبت کرده ایم ، از چه زمانی اسلام را پذیرفتند و به دین تشیع در آمدند. فصل پنجم سابقه ی تاریخی هزاره ها از دیدگاههای مختلف را نقد و بررسی کرده ایم این بحث تا کنون بیشتر شیوه ی سنتی تحقیق را دنبال کرده است، در این تحقیق سعی شده با بررسی دیدگاههای مختلف و نگاه نقادانه به فرضیه های موجود ، به یک دیدگاه قابل قبول تری برسیم .


 

مفهوم شناسی لغوی هزاره:

در دایره المعارف شوروی چنین می خوانیم : هزاره خلق ترک زبانی که بعد از حمله ی هون ها که در قرن چهارم میلادی صورت گرفت ، به .جود آمد و در دشت های سواحل غربی دریای خزر به زندگی کوچیگری مشغول شدند. هو چنان"هزاره خلق باستانی که در قرن هفتم تا دهم دولتی را تشکیل دادند که وسعت آن از بخشهای زیرین ولگا تا قفقاز و ساحل شمالی بحره یسیاه را در بر میگرفت" در لغت و فرهنگ المنجد هزاره این طور آمده است :"هزاره ناحیه ای است در پاکستان شرقی نزدیک بخش هیمالیای غربی بین کشمیر و هند..."در دایره المعارف بریتانیکا ذیل کلمه ی هزاره می نویسد "هزاره ها در بخش کوهستانی به نام هزاره جات در جنوب سلسله ی هندوکش و در منطقه ی غرب انار دره(گندره) در سرحد ایران زندگی می کنند" در دایره المعارف آمریکانا، تحت نام افغانستان توضیحاتی درباره ی مردم و نام هزاره داده شده است، بدین شرح:

"...هزاره ها از گروپهای انتیکی مختلف کشور،سومین گروپ کلان شمرده می شوند. در اسناد دیگری که در رابطه با وجهه بخشیدن تسمه ی هزاره از سوی مورخین و محققین ارائه شده است،گاهی این عنوان به نام خزاره، خزر نیز تبدیل یافته است، طوری که دایره المعارف فرهنگی روسی ایم مردم را باشندگان قسکتهای مغولی ولگا وقسمتهای جانبی قفقاز قلمداد کرده است و ممکن است دریای خزر نیز بی ربط با موضوع فوق نباشد."( خاوری ،محمد تقی، مردم هزاره و خراسلان بزرگ،صص 74-73)

" مرحوم وحیدی فولادیان می گوید: هزاره ها به این جهت به این نام مسمی شده اند که از هزاره جات هزار چشمه خوشگوتر بیرون می آید و قبل از اسلام به جای آن هزار مسجد و هزار منبر ساخته شده است : برخی گویند و جه تسمیه هزاره به این خاطر است که سرزمینشان دارای هزار نهر و رود و هزار دره و هزار کوه مرتفع می باشد". (یزدانی حسین علی ، پژوهشی در تاریخ هزاره ها،ج1،ص 146)

"محمد حیات خان افغان گوید : وجه تسمیه شان به هزاره آن است که در عصر سلاطین قدیم زابلستان این قوم سال به سال هزار سوار عوض مالیات به قشون شاهی آن زمان تقدیم می کردند و اهل ایران هزاره را بربری و مملکتشان را ملک بربر گویند"(همان ص 146)

موقعیت جغرا فیایی هزاره جات :

هزاره جات در مرکز افغانستان کنونی واقع شده است . از طرف غرب به غور و دولتیار ، هرات ، از جنوب به قندهار و نواحی گرشک و توابع فراه و اسفزار، از مشرق به غزنین ، کابل، قلات و از شمال به قطغن و بلخ محدود است. پس از حمله ی عبدالرحمان در حدود سالهای 1892 میلادی و شکست هزاره ها ، اکثر محل سکونت این قوم به سایر طوایف سنی مذهب داده شد. و هزاره ها به خراسان ،ترکستان،بلو چستان ،هندوستان (پاکستان فعلی) مهاجرت کردند.( خاوری محمد تقی، مردم هزاره و خراسلان بزرگ،ص 15) وسعت هزاره جات امروز شاید از 70 هزار کیلومتر مربع تجاوز نکند . در حالیکه در گذشته تا حدود 200 هزار کیلومتر مربع تجاوز نکند. در حالیکه در گذشته تا حدود 200 هزار کیلومتر مربع وسعت داشته است مناطقی چون: بهسود مشرقی، خرد کابل، ارغنده، میدان شاه،نرخ، جلریز،تکانه، تمام مناطق وردک ، بعضی از نقاط لوگر ، نقاطی از گردیز ، وزیرستان، زابل فعلی، قلات، مقر، شهر غزنی، قندهار، ارغنداب، خاک ریز، شاه مقصود،بست،گرشک بعضر از ولایت هلمند و فراه، زمین داور، تمام ارزگان ، اجرستان،چوره، نقاطی از هرات،غوریان،قسمت هایی از باد غیس، قلعه نو،برخی از مناطق بدخشان و دره های پنجشیر و...محل سکونت هزاره ها بوده است که در تمام نقاط یاد شده شواهد تاریخی فراوانی داریم. (یزدانی حسین علی ، پژوهشی در تاریخ هزاره ها،ج1،صص211-212)

" امروزه قسمت اعظم هزاره ها در بخش مرکزی و کوهستانی افغانستان به سر می برند . شرایط این سرزمین کوهستانی نه فقط از نقطه نظر دفاعی و امنیتی مزیت دارد بلکه بر خلاف نظر آنها که این مناطق را فاقد منابع طبیعی تلقی میکنند، ثروت لقتصادی عظیمی را در خود جای داده است ، چنانکه مهمترین معادن افغانستان مانند آهن،مس،گوگرد و زغال سنگ در هزاره جات قرار گرفته است. به نظر تیمور خانف ، هزاره ها در قرن نوزدهم با استفاده از ابزارهای ابتدایی به طور مرتب آهن، مس، قلع و گوگرد را از این معادن استخراج کرده و مورد استفاده قرار می دادند.بزرگترین منابع زغال سنگ افغانستان(که دومین ماده مهم صادراتی افغانستان بعد از گاز به شوروی سابق بود) در هزاره جات ، یکی در دره صوف و دیگری در حاجی گگ قرار گرفته است. بزرگترین سلسله جبال هزاره جات که ستون فقرات آن را تشکیل می دهد کوههای بابا است . این کوهها در جهت غرب به سمت بامیان کشیده شده و تا 200 کیلومتر امتداد می یابد و از آن جا به سفید کوه ، سیاکوه و تربند ترکستان می پیوندد.حیوانات وحشی گوناگونی در این کوهها زندژگی می کنند مانند: پلنگ، گرگ، خرس وحشی،خوک،آهو هم چنین انواع پرندگان که مشهورتریت آنها کبک دری است و قرنها ست که به خاطر صدای زیبایش در ادبیات فارسی شهرت دارد. اغلب بزرگترین رودخانه های افغانستان مانند هلمند، هریرود،کابل،مرغاب،اندر آبو خاتش رود از کوههای هزاره جات سر چشمه گرفته و از آنجا به سمت شمال ، جنوب یا غرب جریان یافته است . هزاره جات به جز رودخانه ها دارای دریا چه های طبیعی است که جاذبه ی زیادی برای سیا حان دارد. این دریا چه ها اغلب در با میان قرار گرفته و شامل موارد زیر می شود:

• بند پنیر

• بند بربر

• بند امیر

• بند چلمه

• بند هیبت

(داستانهای فوق العاده ای در بارهی این سد های طبیعی روایت شده است)

جنگل به معنای واقعی در هزاره جات وجود ندارد این منطقه دارای انواع گوناگون گیا هان و درختان است که مردم محلی هزاره از آنها به عنوان دارو ، هیزم و سایر نیازمندیها استفاده میکند. ویلفرد تسگیر در سفرش به هزاره جات حدود 211 نوع از گیا هان را جمع آوری کرد که در موزه یتاریخ طبیعی انگلستان به نمایش گذاشته شده است.

هزاره جات یکی از سرد ترین مناطق افغانستان است، با زمستانهای طولانی که شش ماه طول می کشد، اما در عین حال بعضی از سرسبز ترین نواحی کشور را داردکه مراتع فوق العاده ای فراهم آورده است متا سفانه وجود همین چرا گاهها دلیل تهاجمات متعدد کوچی های افغان به این نواحی بوده است و بسیاری از رویداد های مصیبت بار و دردناک تاریخ افغانستان را با عث شده است.

در دهه ی 1890 میلادی ، کو چی ها به حکومت کمک کردند تا هزاره ها را تحت کنترل خود در آورد. ودر مقابل ، چراگاههای هزاره جات به عنوان پاداش در اختیارشان قرار گرفت." (موسوی، سید عسکر، هزاره های افغانستان، صص99تا 107)

تحریف تاریخی از سوی حاکمان:

اعمال تبعیض نژادی و مذهبی بیش از دو قرن است که تو سط رژیم های حاکم در افغا نستان به مرحله اجرا گذاشته می شود که در زمان عبدالرحمن و حبیب الله شدت بیشتری گرفت . از زمان امان الله خان مخصوصا از هنگامی که افکار محمود طرزی در میان خاندان سلطنتی جا افتاد، نژاد گرایی برای دولت مردان افغانستان عمده ترین مسئله گردید . و این محمود طرزی بود که برای اولین بار نوشت که پشتو باید زبان رسمی کشور گردد. اما فا جعه ی اصلی برای افغانستان از هنگامی آغاز شد که نادر خان به قدرت رسید . در زمان نادر آرشیو های دولتی برای افراد خاصی از خودشان گشوده شد و آنان در لابه لای آنها به جستجو پرداختند و هر نوع سندی که به نفع شان بود بیرون دادند و ثبت تاریخ نمودند و در عوض تمام اسناد وطن فروشی اجدادشان را نابود کردند، حتی بعضی از کتب کمیاب که جنایت گذشته شان را بر ملا می کرد، طعمه حریق شدند از آن جمله جلد سوم سراج التواریخ بود.

بعضی سنگ نبشته ها از جمله "تخت بابر" در کابل که دارای نوشته های تاریخی بود شکسته شد و قطعات ان برای دیوتر ساختمانها به کار رفت . وزیر محمد گل خان مهمند حتی لوحه سنگهای متبرکه را می تراشید و یا می شکست تا نام رجال تاریخی ، اقلیت های قومی از صفحه تاریخ محو شود . زبان دربار زبان رسمی شد و هر کس واژه ی جدیدی برای این زبان می ساخت جایزه دریافت می کرد. اسامی ناریخی بعضی ولایات و مناطق که به زبان فارسی و یا ترکی بودند تغییر یافتند .تصمیم گرفتند که اقلیت های قومی در غفلت و بی خبری و بی سوادی بمانند. ورود دانشجویان غیر پشتون در دانشکده های نظامی و حقوق رسما ممنوع بود.

با اینکه مردم جنوبی و مشرقی در وطن خود دارای املاک فراوان بودند تشویق می شدند در شمال کشور اسکان گزینند و بر اساس همین خانواده های زیادی در ترکستان جایگزین شدند و تمام امکانات زراعی را تقریبا به رایگان در اختیارشان می گذاشتند . در حالیکه بقیه اقوام از چنین امتیازاتی محروم بودندف تصمیم گرفتند که مغزهای متفکر اقلیت های نژادی را نابود کنند . بر اساس این نقشه عده ای فقط به جرم آنکه می فهمیدند به شهادت می رسیدند . از جمله نجف بیگ شیر با خانواده اش یک جا شهید شد، براتعلی تاج، چپه شاخ، شعاع و بلخی مسموم شدندو عده ای دیگر سر به نیست شدند. برای آنکه مرکز شکور به دست کوچی ها افتد از هزلره ها روغن کته پاوی (روغن کته پاوی یا روغن شرکت؛ حکومت به بهانه ی اینکه هزاره جات سرزمین روغن زرد است، به تمام مواشی( حیوانات) هزاره ها اعم از شیر ده و غیر شیرده و حتی حیوانات نر و اسب و قاطر و الاغ سالانه مقدار معین روغن حواله کرده بود. انگیزه آن کاملا روشن است ، کسی که نمی توانست مالیات روغن را پرداخت نماید ، زمین و دارایی او به کوچی ها تعلق می گرفت . در حالیکه بقیه ملت افغانستان از پرداخت ان معاف بودند.)می گرفتند و در طول چند سالی که این روغن گرفته می شد خانواده های بسیار به خاک سیاه نشستند و املاک شان توسط کوچی ها گرو گرفته شد . اگر قیام شهرستان نبود فاتحه این مردم خوانده بود . در سال 1309 هجری انجمن ادبی کابل را تشکیل دادند و به دنبال آن انجمن ادبی قندهار، جلال آباد،هرات و... به وجود آمدند. این انجمن ها بر خلاف اسم شان فقط افکار فاشیستی رژیم را تعقیب می کردند . در سال 1316پشتو تولنه تاسیس شد و زبان دربار برای کارمندان دولت اجباری گردید . همین طور انجمن تاریخ به وجود آمد این انجمن ها پولهای هنگفت از بیت المال می گرفتند ، اما فقط به نفع فاشیسم کار می کردند و تحریف بسیار در تاریخ کشور نمودند. در طول چند دهه تلاش دامنه دار بیش از 100 جلد کتاب کوچک و بزرگ منتشر کردند ودر هر کجا که امکان داشت تعمدا تاریخ را تحریف کردند. و به نفع اهداف فاشیستی خود توجیه کردند. عبدالحی حبیبی روزگاری رئیس انجمن تاریخ افغانستان بود و نیز از کسانی است که آرشیو اسناد ارگ شاهی را جستجو می نمود و اسناد خطر ناک آن را نابود می کرد. وی که از قبیله کاکر قندهار است در تحریف تاریخ ید طولانی داشت . بخصوص در توجیهات ناروای تاریخی مانند "پته خزانه" در فارسی به معنای گنج پنهان است که آقای حبیبی و اصحابش دیده اند و دیگران فقط چاپ عکسی آن را روایت کرده اند . در پته خزانه شرح حال 51 تن دانشمند،نویسنده ،مولف،شاعر و شاعره آمده است و کتاب هایی را به این اشخاص موهوم نسبت داده اند . این شعرای پشتون زبان از 100 هجری تا 1100 هجری در افغانستان زندگی می کرده و عده ای از آنها از غور هزاره جات بوده اند. قهرمانانی که در پته خزانه آمده است در هیچ تاریخ دیگر اسم شان ذکر نشده است . حال آنکه قاعدتا لااقل اسم تعدادی از آنها در دیگر کتب تاریخی می باید ذکر می شد. پشتو شناس بنام "مورگسیترنه"در مورد اشعار کهن تذکره مزبور به "پته خزانه" از نظر زبان شناسی و تاریخ شناسی ایرادهایی گرفته است و گفته است که صحت نظریات حبیبی و اصالت این آثار آنگاه مقبول می افتد که نسخه های خطی از لحاظ فیلالوژی بررسی شود. اما حبیبی که در سال 1321 مدعی شد که کتاب قدیمی یافته است تا40 سال دیگر زندگی کرد و در آن مدت طولانی دهها کتاب و مقاله نوشت، اما جریان پیداشدن "پته خزانه" را دیگر متذکر نشد . اصل این نسخه تا کنون هم چنان در پرده ی غیب مانده است. شاید از آن رو گنج پنهان است باید تا ابد پنهان بماند!گویا مولف موهوم آن نیز این مسئله را می دانسته که نام مناسب پته خزانه را انتخاب کرده است.

کار اسناد به پته خزانه خاتمه نیافت بلکه"سالوزمه" نسیم ریگستان"تذکره الاولیا"و... نیز جزء کتب جعلی می باشند. " (یزدانی ، حسین علی، پژوهشی در تاریخ هزاره ها، ج1، ص 251تا 267)

در این مورد پرفسور عنایت الله شهرانی در مقاله خود به نام "هزاره کیست" می گوید:" در زمان امیر عبدالرحمن خان بسیاری مردم هزاره از ترس کشتارو قتل و عام ها نام و نسب خود را تغییر دادند و از ان است که در مرکز بامیان هنوز مردم به نام های ساختگی حیات به سر می برند." (www.kateb-hazara.net )

دین هزاره ها:

اکثریت هزاره ها شیعه مذهب هستند اینکه هزاره ها در چه زمانی به تشیع روی آوردند به درستی مشخص نیست . در این مورد سه نظر وجود دارد:

1. اکثرا معتقدند که هزاره ها در زمان صفوی به مذهب شیعه گرایش یافته اند.

2. برخی معتقدند در زمان غازان خان مغول به تشیع گراییده اند.

3. برخی محققان بر این باورندکه این اتفاق ، در زمان خلافت حضرت علی (ع) افتاده است

همانطور که قبلا ذکر شد هزاره ها در مرکز افغانستان زندگی می کنند . در حالیکه در اطراف هزاره جات اکثرا سنی مذهب هستند . چه عاملی باعث شده است که این مردم شیعه شوند و مردمان اطراف که در محاصره ی هزاره جات زندگی می کنند سنی مذهب شوند سوال برانگیز است.

تشیع در شرق ایران به ویژه از اوایل قرن دوم هجری طرفداران و پیروان زیادی داشته است که با عث به وجود آمدن نهضت ها و قیام هایی در این مناطق شده است.

" علی اکبر تشیید درباره قدمت تشیع در کوهستان غور می نویسد:مرکز شیعیان غور یا مسلمین غور اولین تمرکز شیعه در بلاد غور بوده است.زیرا بین سنوات 35تا 40 هجری مسلمان شده اند و در زمان خلافت حضرت علی (ع) جعده بن هبیره المخزومی که خواهر زاده آن حضرت بود، از طرف وی به حک.مت خراسان منسوب شد .به خاطر رفتار شایسته جعده مردم غور از جان و دل به علی محبت می ورزیدند. امرای غور که وضع را کاملا انسانی می یابند ، بدون جنگ سر به خط فرمان علی گذارده به دین اسلام مشرف شدند. در زمان معاویه . اخلافش دستور داده بودند تا در تمام منابر و مساجد به علی (ع) لعن و نفرین کند این حکم ناروا در تمام سرزمین های اسلامی آن روز اجرامی شد . تنها مردم غور بودند که از دستور معاویه سر پیچی نمودند و هرگز حاضر نشدند به حضرت علی ناسزا بگو یند" (یزدانی حسین علی ، پژوهشی در تاریخ هزاره ها،ج1،صص 73-74)

" سرسختی مردم غور در برابر دستور ناروای معاویه در عین حال بر ایشان بسیار گران تمام شد و اینان به اتهام ارتداد درهم کوبیده شدند.چنانچه ابن اثیر می نویسد : دئر سال 45 هجری مردم غور سر به شورش غلیه دستگاه خلافت اموی برداشتند. حکم بن عمر از طرف بنی امیه به کو هستان غور لشکر کشید و مردم آن سامان را که مرتد شده بودند در هم کوبید." ( هما ن ص 75)

" شیعه شدن هزاره ها در زمان صفوی را ابتدا"ومبری " در سال 1895میلادی ارائه داد. وی بر آن بود که :" شاه عباس آنها(هزاره ها) را مجبور کرد که مذهب شیعه را بپذیرند" چندی بعد"شرمن" نظریه مشابهی را ذکر کرد . بر اساس یکی از معتبرترین متون تاریخی زمان شاه عباس ، تاریخ امرای عباسی، نوشته ی اسکندر بیگ ترکمن:

هزاره ها قبل از زمان شاه عباس شیعه بودند . دو یا سه هزار سرباز هزاره ، تحت فرمان دین محمد خان ازبک در مقابل لشکر شاه عباس جنگیدند". (موسوی، سید عسکر، هزاره های افغانستان، صص 110-111)

نظریه ی دوم شیعه شدن هزاره ها در زمان غازان خان در کتاب یزدانی، حسین علی" پژوهشی در تاریخ هزاره ها" جلد اول صص 77-76 این طور آمده است :" دوران سلطنت دوتن از ایلخانان سلطان محمود غازان و سلطان محمد خدابنده نقطه عطفی در گسترش تشیع در ایران و افغانستان می باشد. غازان مغول فرمان روای ایران و افغانستان پس از تشرف به اسلام مذهب تشیع را انتخاب کرد و دستوردادکه در آغاز کلیه فرمانهای دولتی نام اهل بیت اطهار را بکار برند."که در شیعه شدن مردم هزاره جات تاثیر فراوانی داشته است. سابقه ی تاریخی هزاره ها از دیدگاههای مختلف:

الف) نظریه بومی بودن هزاره ها:

از نظر تاریخی ، ایین بو.دایی حداقل 1500 سال قبل از حمله مغول ها به خراسان " افغانستان امروز" به طور وسیع در جنوب هندو کش حاکم بود، به گونه ای که این آیین سالانه هزاران زائر چینی را به بامیان می کشانید مهم تر آنکه این ناحیه برای چند قرن جایگاه دائمی گسترش نژاد زرد شد. دره بامیان طی قرن اول میلادی یکی از مراکز گسترش بودیسم بود. بامیان در آن زمان بخشی از امپراطوری کوشانی و تحت تاثیر فرهنگ و مذهب بودائی بود(40 تا 32 میلادی) کوشانی ها اصولا جزو قبایل "ستی" بودندودر منطقه ای به امتداد کاشغر تا شمال"دریای بلخ" به سر می بردند، شرقی ترین قبایل "ستی" یوچی نامیده میشدند.

کوشانی ها از میان یو چی ها بر خاسته بودندو به دنبال جنگهای قبیله ای به سرزمین های جنوب آمودریا کشانده شدند. اگرچه امپراطوری کوشانی ها در 220 میلادی در شمال هندوکش از هم پاشید، اما کوشانیان تا سال 425 میلادی در جنوب هندوکش به فرمانروایی خود ادامه دادند.

بودیسم در قرن سوم پیش از میلاد توسط راهبان بودائی به نواحی جن.ب کوه های هندوکش عرضه شده بود. با توجه به سکه های پیدا شده در بامیان، نقاسی های روی دیوارهای معبد و اطراف تندیس های بودا ، نقاشی های به جا مانده از زمان آخرین شاهان کوشانی و هم چنین شکل فیزیکی تندیس ها می توان چنین نتیجه گرفت که ساکنان این منطقه تا حدود 2300 سال پیش دارای همان ترکیب فیزیکی صورت بوده اند که هزاره های امروز هستند . بدین ترتیب چهره مغولی ساکنان هزاره جات را مدت ها پیش از حمله چنگیز و امیر تیمور که ظهور آنها در صحنه تاریخی نسبتا جدید است ، جستجو کرد.

یفتلی ها از سال 425-426 میلادی ، جانشینان امپراطوری کوشانی نیز به قبایل ستی با همان ترکیب فیزیکی و چهره تعلق داشتند ، تاثیر یفتلی ها را تا زمان پیدایش کلمات ترکی در هزارگی می توان دنبال کرد.

البیرونی رد پای یفتلی ها را تا ترک های تبت باز می گرداند و اولین فرمانروای این سلسله - که بیش از شصت فرمانرواداشته است- "برهاتگین " یا "بره تگین" می شناسند. آخرین حاکمان تاگین"تگین" غزنوی ها بودند که در حدود هزار سال پیش در غزنی حکومت کردند.

پس از یفتلی ها ، نواحی جنوبی آمو دریا تحت فرمان سلسله های ترک آسیای مرکزی و شرقی در آمد که پیش از هزار سال بر آن جا حکومت کردند.ومسلما طی این دوره ، هزاره جات امروز تا حد زیادی از این مردمان فاتح نیز تاثیر پذیرفت.

بنابراین مدتها پیش از ظهور مغول ها، ساکنان هزاره جات امروز در معرض تاثیرات اقوام قدیمی تر و ترک زبان با ویژگی های فیزیکی شبیه مغول ها قرار گرفتند."( www. Kateb-hazara.net) " ژرفیریر" محقق فرانسوی نظریه اش این است که هزاره ها ساکنین اصلی این سرزمین می باشند و در زمان اسکندر مقدونی در محلی زندگی می کنند بوده اند."فیریر" برای اثبات مدعای خود از نوشته های مورخ یونان "کورتس" دربارهی حملات زمستانی اسکندر مقدونی به مناطق مرکزی افغانستان استفاده می کند" (اخلاقی،محمد اسحاق، هزاره ها در جریان تاریخ ج 1، ص 38)فیریر با استناد به گزارشهای جنگی سعی می کند ثابت کند مردمان وصف شده در آنها نیاکان هزاره های کنونی بوده اند". (موسوی، سید عسکر، هزاره های افغانستان، ص 38)

دکتر موسوی بعد از تحقیقات در زمینه منشا بومی هزاره ها به این نتیجه می رسد که هزاره ها یکی از قدیمی ترین ساکنان این منطقه هستند و نیاکان هزاره ها به ساکنان ترک آسیای مرکزی و شرقی که بیش 2300 سال پیش از 2300سال پیش از شمال و جنوب هندوکش به نواحی موسوم به هزاره جات کنونی مهاجرت کرده بودند ، باز می گردد .

گفته های آقا یموسوی بیانگر آن است که ورود ساکنا ترک اسیای مرکزی از قبل شمال و جنوب هندوکش به هزاره جات امروزی سیصد سال قبل از میلاد بوده است.

پروفیسور عنایت الله شهرانی در یکی از آثار خود بنام "تاریخچه نژاد ها و اقوام در افغانستان " میگوید « ترک ها در افغانستان یک قسمت اعظم ملیت ها را تشکیل میدهند و موجودیت ترک در افغانستان بدو قسمت شناخته میشود:

اول - ترک هاییکه از آغاز در صفحات مختلف مخصوصآ در شمال کشور زیست داشتند .

دوم - ترکانی که پیش از میلاد مسیح و قبل از اسکندر در افغانستان کنونی حیات بسر میبردند و ترکان مرکزی دست کم صد ها سال پیش از میلاد از ترکستان شرقی و ختائیستان آمده اند.

چنانچه اکثر مورخین خاصتآ مرحوم میرمحمد صدیق فرهنگ گفته ما را تآیید مینمایند،جواهر لعل نهرو در صفحه 171 جلد اول کتاب مشهور خود به نام" نگاهی به تاریخ جهان " می گوید: " مردمان آسیای مرکزی به نام باکتریائی ها، سکاها، هون ها، اسکوت ها، ترک ها، کوشانی هاو یفتلی ها" نامیده می شدند که قبل از میلاد بار ها به اروپا و سراسر آسیا پراکنده شده اندو هجوم برده اندو این به خاطر تاراج نبوده بلکه برای به دست آوردن زمین های قابل سکونت و اقامت بوده است . قبایل آسیای مرکزی در آن زمان زراعت پیشه و دارای حیوانات اهلی بودند.زراعت پیشه ها متو طن و مالدارها متحرک بودند" (www. Kateb- hazara.net)

ب) هزاره ها باز ماندگان مغولهایند:

در قرن نوزدهم زمانیکه اروپائیها به افغانستان آمده بودند در میان قیافه قفقازی ها ، قیافه ی مغولی نیز مشاهده کرده بودند. این فکر که هزاره ها هز بقایای چنگیز خان است از همین دوران سر چشمه میگیرد. در حقیقت این نظریه در میان نویسندگان غربی مانند مونت استوارت ایلفینیسیون، ارمینیوس وامبیری، فراسیر تایتلیر، هاتچیر، برنز مشهور است . بلیو از همه بیشتر اصرار می ورزد که هزاره ها از بقایای لشکر چاگهاتای که توسط مانگوکا بخاطر پشتیبانی از هلاکوخان اعزام شده بود . او می گوید که این گروه توسط نوه او نیکو در آیوکلن به قسمت فعلی که هزاره ها در آنجا زندگی می کنند فرستاده شده بود. این نظریه از طرف پطروشفسکی نیز مورد تایید قرار گرفت . او می گوید هزاره ها از بقایای نیکودری مغولها ست . او در ادامه ی نظر خویش می افزاید : بسیار آسان است که ثابت شود هزارهائیکه در ایران و سرزمینهای اطراف آن زندگی می کنند از بقایای سر بازان مغول است که بعد از هر پیروزی براتیشان مشکل بود که آنجا را ترک کنند." (www. Kateb- hazara.net )

" ظاهرا اولین کسی که نوشته هزاره ها از بقایای سپاهیان مغول هست . ابولفضل دکنی مورخ عصر اکبر شاه بوده است. او در اکبر نامه می نویسد: هزاره ها از سپاهیان منکوقا آن نوه چنگیز خان است. بعد ازاو عده ی زیادی از مورخین ، جغرافیدانان و سیا حاناز او پیروی کرد، و همان سخن را تکرار کرد". (یزدانی حسین علی ، پژوهشی در تاریخ هزاره ها،ج1،ص 156)

" خاورشناسان فرانسوی این نظریه را که هزاره ها ااز بقایا ی شپاهیان مغول میباشند را عموما رد کرده اند. اما خاورشناسان انگلیسی بر عکس آن را تائید کرده اند. با توجه به این نکته که انگلیسی ها در زمان تسلط شان بر هند نظر استعماری داشتند و با هر وسیله ممکن می خواستند که زمینه نزاع های قومی و مذهبی را در میان مردم فراهم کنند پس نمی شود به قول آنها چندان اعتماد نمود." (همان صص 155-156)

این مورخان در عمل نتوانستند نظریات خود را ثابت کنند به طور مدلل و با سوابق تاریخی که نشان دهد هزاره ها بازماندگان مغول ها هستند .

ج) هزاره ها نژاد مختلط دارند:

این نظریه اولین بار از طرف "ایس چورمان" مطرح شده است . به عقیده وی هزاره ها ترکیب مغول، ترک، تاجیک و...است. (www. Kateb- hazara.net )

تیمور خانف نیز عقیده دارد که هزاره ها از ترکیب سربازان مغول، ترکمن،و تاجیکان محلی است، طبق نظرتیمور خانف سربازان مغول با خانم های تاجیک ازدواج کرده اند که هزاره های امروزی به وجود آمدند. (www. Kateb- hazara.net )

بر اساس نظریه "اچ،اف،شرمن" نام هزاره طی قرن چهاردهم هم چنان برای اشاره به صحرانشینانی به کار می رفت که در جنوب شرقی ایران و جنوب غربی افغانستان به سر می بردند. این نام، دیگر گروههای قومی نطیر نیکودری ها،نوروزی ها، جرمایی هاو حتی افغان ها را نیز شامل می شد . هزاره دیگر به گروه قومی - نژاد یا قبیله ی خاصی اطلاق نمی شد بلکه به عنوان یک اصطلاح اجتماعی به کار می رفت، بعضی از این صحرا نشینان طی دوران امیر تیمور و بابر به سمت شرق مهاجرت کردند. عده ای چون نیکودری ها به سمت غور رفتند و برخی با حرکت در امتداد رود هیرمند به سمت کوههای غربی کابل ( هزاره جات) عزیمت کردند و بدین ترتیب در زمان سلطنت بابر بود، که مردمی با عنوان هزاره شکل گرفت. (www. Kateb- hazara.net )

کاکر، نیز یکی از طرفداران نظریه ی اختلاط نژادی هزاره ها است . کاکر معتقد است در طی قرنهای سیزدهم تا شانزدهم یک گروه قومی جدیدی به نام هزاره شکل گرفته اند. سربازان مغول با زنان بومی بربر تاجیک نواحی مرکزی افغانستان و اطراف آن ازدواج کردند و باعث به وجود آمدن گویش های فارسی جدیدی شد که هزارگی نام گرفت، زیرا خویشاوندی با تاجیک های دارای منشا ایرانی و فارسی گوی بر زبان این تازه واردان تاثیر گذاشت . مارک گوکی یکی از طرفداران نظریه ی اختلاط نژادی هزاره ها چنین اظهار عقیده میکند:" طرح مجدد فرضیه ی منشا اختلاط قومی هزاره های معاصر با توجه به این واقعیت های عینی و متقاعد کننده ، قابل قبول به نظر می رسد . امروزه فرضیه ی نسب خالص مغولی هزاره ها یا دید گاهی که آن را مردمان نخستین هزاره جات می داند، قابل دفاع نیست ، اگر چه این نظریه ها هنوز در رساله نسبتا جدی مطرح هستند "24 نظریه اختلاط نژادی هزاره ها در حالیکه معقول تر از دو مورد قبل به نظر میرسد،ناقص م ومبهم است. از یک طرف می توان چنین نظریه ای را تقریبا در تمام گروههای قومی جهان تعمیم داد. از طرف دیگر ، هویت و نقش نژادهای مختلفی که به عنوان منشا تشکیل هزاره ها ارائه گردیده است، به وضوح مشخص نشده است.

نتیجه:

در این تحقیق درباره ی جغرا فیای هزاره جات صحبت کردیم و شاهد بودیم که همیشه بر اثر سیاستهای دولتهای حاکم حدود هزاره جات در حال تغییر و تحول بوده و نمی توان به طور دقیق مرز معینی را مشخص کرد . سپس در مورد پیدایش اصطلاح هزاره تو ضیحاتی ارائه نمودیم و به این نتیجه رسیدیم که در طی دو قرن اخیر این واژه به طور کلی و عام مورد استفاده قرار گرفته است، در مورد دین هزاره ها که چند نظریه وجود داشت در مورد شیعه شدن هزاره ها ، طبق اسناد و مدارک تنها مردمانی بودند که در زمان معاویه حضرت علی (ع) را در منابر لعن نکردند، مردم غور بودند.-می توان گفت از همان دوران اولیه اسلام این مردمان شیعه بودند- در مورد تحریف تاریخ از سوی حاکمتن وقت نوشتیم که چگ.نه در صدد نابود کردن هویت و تاریخ این قوم هستند، که نمونه ی بارز آن را می توان در از بین بردن لوحه های قدیمی، سنگ قبرها، تراشیدن صورت بیشتر مجسمه ها و نقاشی هایی که از زمان های قدیم به یاد گار مانده اند، منفجر کردن بت های بودا در بامیان، تحریف تاریخ در کتاب های تاریخی که بازتاب این اطلاعات نادرست را میتوان دئر کتابهای نویسندگان خارجی که اصلا به هزاره جات نیامده اند مشاهده نمود. در مورد منشا پیدایش هزاره ها سه نظریه را مطرح کردیم ، و به این نتیجه رسیدیم که دو نظریه ی هزاره ها بازماندگان مغول ها هستند و هزاره ها یک نژاد مختلط هستند فاقد اعتبار علمی هستند و ناقص میباشند، با سنجش اطلاعات به دست آمده به این نتیجه رسیدیم که هزاره ها قدیمی ترین ساکنان منطقه هستند . تاثیر مغول ها و ترک ها بر آنان را نمی توان انکار کرد، اما چنین چیزی منحصر به هزاره ها نیست ضمن اینکه در دوران های اخیر نیز اتفاق افتاده است .

فهرست منابع:

1. اخلاقی،محمد اسحاق "هزاره ها در جریان تاریخ" جلد اول-دوم،انتشارات: شرایع،قم،1380

2. پولادی،حسن"تاریخ هزاره ها"عرفان،تهران،1381

3. خاوری،محمد تقی"مردم هزاره و خراسان بزرگ"عرفان،تهران،1385

4. دولت آبادی،بصیر احمد"هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت"عرفان،تهران، 1380

5. غبار،میر غلام محمد "افغانستان در مسیر تاریخ"جلد اول، نهضت،قم،1375

6. فرهنگ،میر محمد صدیق" افغانستان در پنج قرن اخیر" جلد اول،اسماعیلیان،قم،1371

7. لعلی،علیداد"سیری در هزاره جات"احسانی،قم،1372

8. موسوی،سید عسکر"هزاره های افغانستان"مترجم؛اسدالله شفایی،اشک یاس،قم،1387

9. موسیو گورا و مادام گوراو پرفسورهاکن"آثار عتیقه بامیان در هزارستان"مترجم؛احمد علی خان،اسماعیلیان،قم،1381

10. نایل،حسین"ساختار طبیعی هزاره جات"سلسال،قم،1381

11. نبی،متقی"سراج" مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان،سال دوم،شماره 7،فرانشر،قم،1375

12. یزدانی،حسین علی"پژوهشی در تاریخ هزاره ها" جلد اول، محمد امین شریفی،قم،1372

13. یزدانی،حسین علی"پژوهشی در تاریخ هزاره ها" جلد دوم، محمد امین شریفی،قم،1373

14.

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, توسط سخی |

نمونه ای از سخنان سید جمال الدین افغانی
۱- کسیکه ادعا دارد که دین اسلام به سختی و دشواری دستور می دهد نه سهولت و آسانی و به ضرر امر صادر میکند نه به نفع، قضاوت کور کورانه کرده خیلی دروغ گفته است
۲- چشم انسان کور باشد بهتر است از اینکه بینش و طرز فکر او کور گردد
۳- علم دارای پوست و مغز است کسیکه به پوست اکتفا می ورزد در دریای بیکران غرق گشته.
۴- بهترین رنگ بیرق آزادی خون مجاهدین قهرمان است
۵- آزادی خواهی یک آرزو است تحصیل آن کار و پیکار می خواهد و انسان را وادار به پذیرش قربانی و ایثار و قبول خطرها و مشکلات می گرداند
۶- اعتماد مظلوم بر وعده های ظالم کشنده تر از توپ و شمشیر است
۷- ملتی که برای تحصیل حق، یک ساعت جهاد کرد برای او بهتر از زندگی کردن در ذلت تا قیامت است
۸- اگر ملتی از ستمگران از دیگر اسباب و عوامل بدون سخن استفاده نمیکند، پس آن ملت گمراه تر از حیوانات چهار پاه اند
۹- آزادی فکری و بیان گرفته می شود و داده نمی شود، آزادی و استقلال وطن به گفتار حاصل نمی گردد
۱۰- پیشوا همان کس است که مردم را به اعمال و افعال خود رهبری می کند نه به اوامر و اقوال خود
۱۱- بد ترین درد مردم مشرق زمین اینست که آنها در اتحاد میان خود با هم اختلاف دارند و در تایید اختلاف با همدیگر متحد و اتفاق نظر دارند، آنها در میان خود عهد و پیمان بسته و متحد شده اند که میان خود یک پارچه و متحد و متفق نشوند
۱۲- حقایق را نمی توان به گمان و خیال و توهم از میان برد
۱۳- کثرت مویدان دعوتگر و یا دعوت بدون علم و دانش و دعوای صحت آن دست آوردی ندارد و موجب ذلت است. و شمار کمی از مویدان و پیروان دعوت و تبلیغ بر مبنا و اساس علم مقام و منزلت دارند و دعوت دوام هم میکند
۱۴- قدامت همیشه برتری و تفوق بار نمی آورد
۱۵- نیرومندی بتی خوفناک است و ناتوانی شبحی است زادهء همین ضعف و انسان ضعیف و ناتوان در برابر قوت و نیرومندی سر فرود می آورد و به خدا بودن قوی تصدیق می کند.
۱۶- پست ترین مردم کسی است که زندگی خود را در مرگ دیگران می جوید و بزرگترین آنها همان کسی است که زندگی دیگران را گرچه یک نفر هم باشد در بدل مرگ خود می خواهد.
۱۷- پستی و حقارت را برگزیدن آسانتر از طلب عزت و وقار است
۱۸- هر کس از شاهان بدون ارتکاب جرمی بترسد بردهء پستی بیش نیست
۱۹- صاحب حق قوی است گرچه در مقام ضعف قرار دارد و دوستدار باطل ضعیف است گرچه در ظاهر قوی معلوم شود
۲۰- کمتر اتفاق می افتد که حق بدون زحمت بدست بیاید
۲۱- ملت بدون اخلاق، نیست و نابود است و اخلاق بدون عقیده دست آوردی ندارد و عقیده ء بدون فهم و علم عقیده نیست
۲۲- بهترین ترازوی اعمال ملتها اخلاق آنها است
۲۳- جویندگان حکمت بسیار اند، اما عمل کنندگان کم اند
۲۴- بزرگترین دلیل بر همت شخص مخالفت آشکارای او با عرف و عاداتی می باشد که بطلان آن اشکار است
۲۵- دو حکیم عاقل در ملت دو میلیونی، بهتر از هزار مردی که در آن ملت تظاهر به عقل کرده مدعی حکمت می شوند
۲۶- اگر جاهلان حاکم شوند نظم و نسق جامعه از همدیگر متلاشی گردد
۲۷- اگر ساحه و میدان از مردم عاقل خالی بماند برای پر کردن آن جاهلان و مردم نادان با همدیگر به مسابقه بپردازند
۲۸- جاهل و نادان زنده، مرده ء بیش نیست و عالم مرده زنده است
۲۹- کسی که خود را اصلاح کرده نتواند کس دیگری را اصلاح کرده نمی تواند
30 - - اگر به دست و پای انسان زنجیر انداخته شود بهتر از اینست اوهام و خرافات بر عقل او بند و زنجیر بیندازد
۳۱- ترسی که از چوکی و مقام حاکم نه از عدل و قضاوت منصفانهء او برای انسان دست می دهد باید بیشتر از احترام او مورد استهزاء و مسخره قرار بگیرد
۳۲- بیشترین زمامداران مشرق زمین در موقفی قرار دارند که اگر یکی از آنها در عمیق ترین چاه بردگی انداخته شود و لقب های بزرگی مجرد، و بدون محتوای او حفظ گردد بی تفاوت مانده دنیا را برای خود جنت می پندارد
۳۳- کسیکه هیزم برای فروش جمع می کند بهتر از کسی است که طلا را ذخیره می نماید
۳۴- عاقل همان کسی است که آنچه به خود پسند ندارد به دیگری نیز نمی پسندد
۳۵- احزاب سیاسی بهترین دواء اند اما در مشرق زمین در اًغلب حالات به بدترین درد و مرض تبدیل می گردد
۳۶- چکاچک شمشیر ها بدون جنگ و افتخار به لباس جنگی در زمان صلح نشانهء ترس در میدان کارزار است
۳۷-مرد ادیب در مشرق زمین می میرد اما زنده است و زنده است گرچه مرده است
۳۸- دست آورد های عقل زمانی سودمند است که از قیودات اوهام رهایی یابند
۳۹- نو آموز آغاز مقدامات علوم گمان می کند که دریایی از علم آموخته و کفایت می کند اما طالب راسخ و استوار در طلب علم تحقیق کرده به این عقیده است که در ابتدای طلب آن قرار دارد
۴۰- هر گاه انسان با خود محاسبه نماید همان طوریکه دیگران را مورد احتساب قرار می دهد در این صورت اشتباهات او کم شده و به کمال نزدیک می شود.

مطالب بالا برگرفته شده از کتابی (حکیم مشرق زمین، سید جمال الدین افغان)
صفحاتی ۱۳۶-۴۰

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, توسط سخی |


داستـان های کوتـاه و خوانـدنی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

معنـای عـشـق واقـعی


یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند : با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین" را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی" را راه بیان عشق می دانند. در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود !
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید... ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که "عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود."

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند و او قبل از اینکه حرکتی از همسرش سر بزند به اینکار اقدام کرد. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیشمرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

اقتـضای طبیـعت


هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...
هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !
مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند. طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...
چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!
هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیشت بزنند ...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

قـدرت بـخشش


در روزگاران قدیم بانوى خردمندى كه به تنهایی و پیاده سفر می كرد در عبور از كوهستان سنگ گرانقیمتی را پیدا كرد.
روز بعد به مسافرى رسید كه گرسنه بود. آن بانوى خردمند كیف خود را باز كرد و مقداری غذا به او داد ولی آن مسافر سنگ گرانقیمتى را در كیف بانوى خردمند دید و از او خواست تا آن را به او بدهد و بانوى خردمند بدون درنگ سنگ باارزش را به او داد.
مرد مسافر به سرعت از آنجا دور شد و از شانس خوب خود بسیار شادمان گشت.
او می دانست آن سنگ آنقدر ارزش دارد كه می تواند تا آخر عمر با خیال راحت زندگی بی دردسر و پرنعمتی را داشته باشد.
چند روزی گذشت ولی طمع مرد او را راحت نمی گذاشت و مرتب با خود می گفت اگر او چنین سنگ باارزشی را به این سادگی به من داد پس اگر از او می خواستم بیش از این به من می داد.
بنابراین مرد بازگشت و با سختی فراوان آن بانو را پیدا كرد و سنگ گرانقیمت را به او بازگرداند و به او گفت: من خیلی فكر كردم و می دانم كه این سنگ چقدر ارزش دارد اما من او را به تو باز می گردانم به این امید كه چیزی به من بدهی كه از این سنگ باارزشتر باشد.
بانوى خردمند گفت: از من چه می خواهی؟ مرد گفت: همان چیزی كه باعث شد به این راحتی از این همه ثروت چشم پوشی كنی!
زن پاسخ داد: قناعت. به همین دلیل است كه می گویند افراد، ثروتمند و یا فقیرند به خاطر آنچه هستند نه آنچه دارند.
ما با آنچه بدست می آوریم زندگی می كنیم و با آنچه می بخشیم یك زندگی می سازیم.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

ارزش واقـعی


در اوزاکای ژاپن، شیرینی‌سرای بسیار مشهوری بود. شهرت او به خاطر شیرینی‌های خوشمزه‌ای بود که می‌پخت.
مشتری‌های بسیار ثروتمندی به این مغازه می‌آمدند، چون قیمت شیرینی‌ها بسیار گران بود.
صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوش‌آمد مشتری‌ها به این طرف نمی‌آمد. مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.
یک روز مرد فقیری با لباس‌های مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیش‌خوان آمد.
قبل از آن‌که مرد فقیر به پیشخوان برسد، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوش‌آمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیب‌هایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد!
صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دست‌های مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک می‌کرد، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم می‌کرد.
وقتی مشتری فقیر رفت، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتری‌های ثروتمند از جای خود بلند نمی‌شوید، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید.
صاحب مغازه در پاسخ گفت: مرد فقیر همه‌ی پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد.
این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود.
شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر، خوب و باارزش است.


برگرفته از كتاب: باترا، پرومودا؛ رمز و راز زندگی بهتر

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

دزدی مـال و دزدی دیـن


گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.
اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت ؛
آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

مـلا و شـراب فـروش !


سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد.
ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل!
یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید.
ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود.
اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید
صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست !
ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند !
قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید، گلویی صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم ؟! سخن هر دو را شنیدم :
یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند !
و سوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد …!


"پائولو کوئیلو"

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

حکایـت دو گـدا


دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود...
مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.
یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده.
رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه اینجا مرکز مذهب کاتولیک هم هست.
پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش.
در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.
گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین*" بازاریابی یاد بده؟!

* گلدشتین یه فامیل معروف یهودیه


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

زنـدگی خـروسی


کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست.
او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی.
تا اینکه یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند.
عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد.
اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.
اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.

تو همانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی؟ پس به دنبال رویاهایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.


نویسنده: گابریل گارسیا مارکز

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

مـرد واقعـی و مسلمـان واقـعی


میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری ها پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به اینکار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّرالدین شاه و مادر مرحوم دکتر امینی رسید، به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازار پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم...
و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد.
یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد.
روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است.
ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند.
شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست در این روز عرق بفروشم.
شاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است.
آنوقت رضاشاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت: "در این مملکت یک مرد واقعی داریم آنهم خانم فخرالدّوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است"


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

امـان از دسـت این ایـرانی‌ها


سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.

بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا !!!

هوش ایرانی ها در تمام دنیا زبانزد خاص و عام است اما ایکاش کمی هم انصاف چاشنی این ذکاوت بود ...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آرامش سنـگ یا آرامش بـرگ ؟


مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.
استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.
مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: "عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.

استاد گفت: "این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟!"
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: "اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!"

استاد لبخندی زد و گفت: "پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده."
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.
چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: "شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟"
استاد لبخندی زد و گفت: "من تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم ...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

وعـده ی پــوچ


پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد.
هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.
از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده ی لباس گرم تو مرا از پای درآورد ...

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, توسط سخی |

 

 


 

انسان سه راه دارد، اندیشه (والاترین راه)، تقلید (آسانترین راه)، تجربه (تلخترین راه)

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, توسط سخی |



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


پیدایش سرزمین كربلا به دوران بابلی‌ها بازمی‌گردد. در آن زمان این سرزمین مجموعه‌ای از روستاها بوده است كه برای بابلی‌ها تقدس خاصی داشته است. به نقل از برنا، یكی دیگر از نام‌های كربلا "كور بابل" بوده است و معنای آن به زبان عربی یعنی مجموعه‌ای از روستاهای بابلی. بسیاری از پژوهشگران معتقدند كه كربلا به سان مادر بسیاری از روستاهایی بود كه در حد فاصل شام و فرات قرار داشته‌اند و نیز مادر تمدن‌های بین‌النهرین بوده كه مركز عبادت در آن زمان نیز تلقی می‌شد.

این سرزمین به دلیل موقعیت آب و هوایی و حاصلخیز بودن خاكش شاهد بسیاری از اقوام مختلف در طول تاریخ بوده است كه از جمله آنان می توان به كلدانی‌ها، تنوخیین و لخمیین و مناذره اشاره كرد. كربلا نام‌های متعددی در تاریخ داشته كه از آن جمله می‌توان به "الطف" اشاره كرد كه به معنی "لطیف‌ترین" است. این نام به این دلیل برای كربلا انتخاب شده كه این سرزمین در حاشیه‌ رودخانه‌ علقمی كه شعبه‌ای از فرات بوده است، مستقر بود و آب كربلا نیز از این شعبه تامین می‌شد.

از دیگر نام‌های ثبت شده‌ كربلا در تاریخ، نینوا، شفیه، عقر، نواویس، عین‌التمر و ام‌القری است. اما این سرزمین از زمانی شهرت تاریخی خود را به دست آورد كه امام حسین(ع) و خاندان و صحابه وی در سال 61 هجری قمری مصادف با 680 میلادی در این سرزمین به شهادت رسیدند.

 تاریخ بارگاه امام حسین(ع)‌

اولین علامت بارگاه امام حسین(ع) از سوی قبیله‌ بنی اسد كه در نزدیكی كربلا سكنی گزیده بودند بنا نهاده شد. آنها مراسمی خاص برای به خاك سپردن سید الشهدا(ع) برگزار كردند و علامتی بر قبر شریف وی گذاشتند كه سایبانی كوچك بر قبر حضرتش بود. با بر سر كار آمدن مختار بن ابی عبیده ثقفی كه حكومتش را به نام خونخواهی از قاتلان حسین(ع) در كوفه برقرار كرده بود، این بارگاه پیش از پیش مورد توجه قرار گرفت.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


از آن به بعد شیعیان رهسپار زیارت قبر شریف امام حسین(ع) و اهل بیت و صحابه آن حضرت شدند و این قبر به قبله‌گاهی برای شیعیان بخصوص در كوفه، مدائن و شهر بصره تبدیل شد و مختار در آن زمان بنایی در اطراف قبر شریف امام حسین(ع) ساخت و روستایی در آن منطقه تشكیل شد.

 دشمنی خلفا و محبت مردم

حرم حسینی در طول تاریخ از یكسو همیشه مورد دشمنی خلفا و كژدینان و از طرف دیگر مورد علاقه مردم بوده است و در آغاز حكومت عباسی‌ها، زمینه برای زیارت قبر شریف امام حسین(ع) از سوی مسلمانان فراهم شد و این روال ادامه داشت تا زمان هارون‌الرشید، پنجمین خلیفه عباسی كه در سال 193 هجری قبر شریف امام حسین(ع) و تمامی خانه‌های اطراف آن را ویران كرد.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


پس از هارون‌الرشید، بنایی دیگر بر آرامگاه امام سوم شیعیان ساخته شد كه تا سال 233 هجری قمری یعنی به خلافت رسیدن متوكل عباسی بر جای ماند، اما متوكل عباسی پای خود را در همان مسیری گذاشت كه هارون‌الرشید گذاشته بود و سیاست حكومت خود را، سیاست دشمنی با اهل بیت قرار داد. متوكل عباسی كه عشق و محبت به حسین(ع) را ریشه در حب اهل بیت می‌دانست و طاقت دیدن افزایش زائران گسترده‌ بارگاه امام حسین(ع) را نداشت، دستور منهدم ساختن قبر شریف امام حسین(ع) و تمامی خانه‌های اطراف آن را صادر كرد و زیارت امام حسین(ع) را ممنوع كرد.

متوكل عباسی تمام آن منطقه را زیر و رو كرد و سپس سراسر آن منطقه را پر از آب كرد. در تاریخ این واقعیت ثبت شده است كه شخصی به نام "دیزج" كه یهودی‌الاصل بود، مامور متوكل عباسی برای كشتن زائران امام حسین(ع) شده بود. این شخص ماموریت آن را داشت كه هر زائری را كه برای زیارت قبر امام حسین(ع) به آن مناطق پا می‌گذاشت، از دم تیغ بگذراند. بعد از آن كه متوكل عباسی در سال 247 هجری به هلاكت رسید، بار دیگر بنای بسیار بزرگی بر مزار امام حسین(ع) ساخته شد به گونه‌ای كه این بنا آنقدر ارتفاع داشت كه مردم از دور دست آن را تشخیص می‌دادند و برای زیارت به سوی آن رهسپار می‌شدند. از آن به بعد بسیاری از علویان توانستند خانه‌های خود را در نزدیكی قبر شریف امام حسین(ع) در كربلا بنا نهند كه در راس آنان "ابراهیم المجاب بن محمد العابد بن الامام موسی بن جعفر(ع)" قرار داشت و او اولین علوی بود كه در سرزمین كربلا سكنی گزید و این حادثه در سال 247 هجری اتفاق افتاد.

 عشق ایرانیان

پس از تاسیس دولت آل بویه، عضدالدوله در سال 379 هجری قمری، ضریحی از عاج برای قبر شریف امام حسین(ع) ساخت و با بنا نهاده شدن بارگاهی جدید برای سیدالشهدا، بازارها و خانه‌های بیشتری در اطراف آن ساخته و شهر كربلا با دیوارهایی بزرگ احاطه شد. این شهر در زمان عضدالدوله بسیار پر رونق و از لحاظ دینی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ادبی به شهری بسیار مشهور تبدیل شد.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


بعد از انقراض حكومت آل بویه، سلجوقیان بر سر كار آمدند كه سیاست سلجوقیان نیز بر اهمیت گذاشتن نسبت به عتبات مقدسه قرار گرفت. در آن زمان سلطان ملك شاه سلجوقی و وزیر آن نظام‌الملك در سال 553 هجری قمری دیوارهای بنا نهاده شده و ساختمان‌های حرم شریف امام حسین(ع) را بازسازی كردند و خلیفه "مفتفی" خود شخصا به زیارت قبر امام حسین(ع) رهسپار شد و پس از آن دیگر خلفا نیز از این سیاست تبعیت كردند و به زیارت حرم حسینی رهسپار می‌شدند، به طوری كه خلیفه ناصرالدین‌الله و المستعصم و المستنصر نیز قبر شریف امام حسین(ع) را زیارت كردند.

زمانی كه شاه اسماعیل صفوی درسال 914 هجری بغداد را فتح كرد، خود شخصا برای زیارت قبر شریف امام حسین(ع) راهی كربلا شد و دستور داد كه ضریحی از طلا برای قبر شریف امام حسین(ع) ساخته شود. او همچنین 12 چلچراغ طلا به قبر شریف امام حسین(ع) هدیه و دستور ساخت صندوقی از نقره‌ خالص را برای بارگاه صادر كرد. وی همچنین بارگاه امام حسین(ع) را با فرش‌های بسیار گرانقیمت آراست. شاه اسماعیل صفوی به مدت یك شب در حرم امام حسین(ع) اعتكاف كرد و پس از آن راهی زیارت قبر امام علی(ع) در نجف اشرف شد. در عهد قاجار، 3 بار گنبد امام حسین(ع) طلاكاری شد و آغامحمدخان، موسس قاجاریه در ایران خود شخصا در سال 1207 هجری گنبد امام حسین(ع) را طلاكاری كرد. فتحعلی شاه قاجار نیز به دلیل آن كه طلای گنبد امام حسین(ع) سیاه شده بود، برای دومین بار مجددا به طلاكاری این گنبد اقدام كرد. در سال 1216 هجری كربلا و حرم امام حسین(ع) مورد هجوم وحشیانه‌ گروهی از وهابیون به رهبری سعود ابن عبدالعزیز قرار گرفت. وی در روز عید غدیر این شهر را به محاصره درآورد و اكثر اهالی آن را چه آنانی كه در بازار بودند و چه آنانی را كه به خانه‌های خود پناه بردند، از دم تیغ گذراند.

سعود ابن عبدالعزیز در آن زمان با بیش از 12 هزار سرباز وارد شهر كربلا شد و پس از كشتن بسیاری از ساكنان این شهر، صندوق‌های قبر شریف امام حسین(ع) را كه انبوهی از طلا و پول و اشیای گرانبهای هدیه شده بود، به تاراج برد.

 كربلا از زبان مورخان

ابن بطوطه، تاریخدان بزرگ عرب اینچنین زیارت خود از كربلا را در سال 726 هجری یا 1307 میلادی توصیف می‌كند: من در زمان حاكمیت سلطان سعید بهادرخان بن خدابنده عازم زیارت كربلا شدم.

این شهر، شهر كوچكی بود كه اطراف آن را نخلستان‌های بسیار زیبا فرا گرفته بود و رودخانه فرات خاك این شهر را به حاصلخیزترین خاك تبدیل كرده بود. این شهر، شهر بسیار زیبایی بود كه بارگاه مقدس امام حسین(ع) به آن قداست و حرمتی دیگر می‌داد. هیچ كس وارد حرم امام حسین(ع) نمی‌شد، مگر آن كه از درگاه وی رخصت می‌خواست. بارگاه این قبر شریف مزین به نقره بود و پرده‌های آن از حریر.


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


پدرو تكسرا، مورخ اسپانیایی كه در سال 1604 میلادی و 1024 هجری از كربلا دیدن كرده بود، از این دیدار چنین می‌گوید: این شهر 4000 خانه دارد و ساكنان آن اكثرا عرب و نیز ایرانی و ترك هستند. بازارهای بسیار بزرگ و انبوهی دارد. در این شهر مكان‌هایی خاص ساخته شده است كه به صورت رایگان به زائران این شهر غذا توزیع می‌‌كنند. حرم امام حسین از مهم‌ترین مناطق كربلا به شمار می‌رود و مسلمانان از شهرهای مختلف راهی زیارت قبر امام حسین می‌شوند.

این مورخ اسپانیایی همچنین از ساقیان حرم امام حسین(ع) می‌نویسد كه برای كسب ثواب و اجر الهی به صورت رایگان آب به مردم می‌دادند و نیز شب‌های به شهادت رسیدن امام حسین(ع) را احیا می‌كردند؛ به گونه‌ای كه در این شب‌ها به دلیل انبوهی تعداد زائران خیمه‌هایی برای آنها در اطراف حرم بنا نهاده می‌شد.

 نقشه ساختمان حرم امام حسین(ع)‌

محل دفن حضرت امام حسین(ع) یا همان گودال قتلگاه، اكنون دارای سقفی است كه روی آن صندوقی نهاده شده است. ضریح متبرك این بارگاه در میان روضه منوره قرار گرفته كه همان نیز در بین مسجد (مسجد بالا سر و مسجد پشت سر) و در طرف پایین پا در زاویه روضه قبور شهداست. این مجموعه هم‌اكنون حرم امام حسین(ع) را تشكیل می‏دهد و حرم نیز میان رواق و رواق در وسط صحن است. ضریح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده كه در پیش روی آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون" و در بالای سر، "آیه نور" نوشته شده است. صحن مطهر حسین(ع)‌ دارای هفت باب است كه عبارتند از: باب قبله كه ساعتی بر فراز آن نصب است، باب قاضی‌الحاجات، باب زینبیه كه در حدود تل زینبیه قرار دارد، باب سلطانی، باب بازار بزازها، باب سدره كه در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد و باب صافی كه به در بین‌الحرمین نیز معروف است.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمود: "نماز در چهار مكان كامل خوانده می‏شود: مسجد‌الحرام (مكه)، مسجدالرسول(مدینه)، مسجد كوفه، و حرم امام حسین علیه‌السلام."

 ضریح شش گوشه

در میان اقوال مورخان درباره چگونگی دفن حضرت سیدالشهداء و یاران باوفای آن حضرت اندك تفاوتی، دیده می‌شود.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


شیخ مفید پس از ذكر اسامی 17 نفر از شهیدان بنی‌هاشم كه همگی از برادران و برادرزادگان و عموزادگان امام حسین(ع)‌ بودند، می‌فرماید: آنان پایین پای آن حضرت در یك قبر (گودی بزرگ) دفن شدند كه هیچ اثری از آن نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام(ع)‌ آنان را زیارت می‌كنند و علی بن الحسین(ع)‌ (علی‌اكبر) از جمله آنان است، برخی گفته‌اند: محل دفن علی‌اكبر نسبت به قبر امام حسین(ع)‌ نزدیك‌ترین محل است.

شیخ همچنین می‌گوید: ‌پس از بازگشت عمر بن سعد از كربلا، جماعتی از بنی‌اسد كه در غاضریه سكونت داشتند، آمده و بر پیكر امام حسین(ع)‌ و یارانش نماز گذاردند و آن حضرت را همان جایی كه الان قبر اوست، دفن كردند و علی ابن الحسین (علی‌اكبر ع)‌ را در پایین پای پدر به خاك سپردند، سپس برای دیگر شهیدان از اهل بیت و اصحاب، حفیره‌ای كندند و همه آنان را در آن به صورت دسته جمعی دفن كردند و عباس بن علی(ع)‌ را در راه غاضریه، در همان محلی كه به شهادت رسید و اكنون قبر اوست به خاك سپردند.


در آستانه اربعین حسینی؛ سالگرد چهلمین روز وداع خونین حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و یاران باوفایش
را به تمامی دوستان اهل دل و ارجمند در گروه پرشین استار، تسلیت و تعزیت عرض نموده و
امیدواریم كه سوگواری های یكایك شما عزیزان مورد قبول حضرت حق قرار گیرد.

 

التماس دعا

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 دی 1390برچسب:دوستی, توسط سخی |

 

دوست، تقدیر گریزناپذیر ما نیست. برادر، خواهر ، پسر خاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد. دوستی انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود. با دوستانمان میتوانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم وسکوت کنیم. با دوستانمان میتوانیم درد دل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند. از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم. و اگر مدتی بعد تر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم. با دوستانمان میتوانیم بگوییم: امشب بیا خونه ما دلم گرفته و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم : امشب نیا حوصله ندارم. با دوستانمان می توانیم بخندیم می توانیم گریه کنیم می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم می توانیم شادی کنیم می توانیم غمگین شویم میتوانیم دعوا کنیم. می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است. و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مرد لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عزا بدانیم. با دوستانمان میتوانیم قدم بزنیم می توانیم نصف شب زنگ بزنیم و بگوییم : پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟ بگوییم :حرف نزن فقط بیا. و وقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم کاری نکنیم جایی نرویم و فقط از اینکه هستند خوشحال و خوشبخت باشیم .

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 12 دی 1390برچسب:, توسط سخی |


(قسمت سوم)


در روزهای پایانی سال 2011 هستیم و جشن کریسمس هم کم و بیش تا آغاز سال میلادی 2012 در کشورهای خارجی در حال برگزاری است. جشنی که به مناسبت میلاد مسیح در بیست و پنجم آخرین ماه هر سال میلادی برگزار می‌شود و آغازی است بر پایان یک سال ۳۶۵ روزی دیگر ...

گذشته از اتفاقاتی نظیر زلزله و سونامی ژاپن و یا عروسی سلطنتی در لندن، سال 2011 سال مردمی بود که روزها و شب‌هایشان را در خیابان‌ها گذراندند، شعار سر دادند، همدردی کردند، کشته شدند و جنگیدند. سالی که نامش با "اعتراض" گره خورد و پر بود از انقلاب، جنگ، قیام و تغییرات گوناگون؛ از نخستین جرقه‌های انقلاب‌های عربی تا شعله‌ور شدن این جنبش در کشورهای منطقه و اعتراضات گسترده در اروپا و آمریکا. در روزهای پایانی ماه دسامبر، سایت‌های خبری و فتوبلاگ‌های معروف و معتبر جهانی، بر حسب عادت هر ساله، برترین تصاویر خبری جهان را عرضه کردند که تصاویر زیر، بخشی از آنها را از دریچه دوربین عکاسان جهان نشان می دهد :



 لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکسها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture و یا Reload Image را انتخاب كنید

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

طرفداران مایکل جکسون خارج از دادگاه در واکنش به حکم دادگاه در محاکمه دکتر کنراد موری
که به جرم قتل غیر ارادی پادشاه پاپ در سال 2009 متهم است.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

جلسه شمارش آرای انتخابات مجلس در لوکسور مصر


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

افسر پلیس ضد شورش مصر در حین پرتاب گاز اشک آور بطرف معترضان در نزدیکی میدان التحریر در قاهره مصر


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

حضور جولیان آسانج، بنیانگذار ویکی لیکس در دیوان عالی لندن مبنی بر درخواست تجدید نظر
در برابر استرداد به سوئد برای پاسخ به اتهامات جرم و جنایت جنسی.


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org

حرکت جالب یک مرد تایلندی در کمک به یک زن مسن در عبور از خیابانهای آب گرفته در بانکوک


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

اقدام خبرساز "جان پایک"، افسر آمریکایی که در جریان اعتراضات وال استریت
به سر وصورت معترضان در دانشگاه کالیفرنیا اسپری فلفل پاشید


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

اقدام وزارت مسکن چین در طرح توسعه شهری روستایی دولت های محلی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

دیدار هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا با آنگ سان سوچی، رهبر دموکراسی خواه و طرفدار مخالفان میانمار


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

رئیس جمهور سابق تونس (زین‌العابدین بن علی) در حال عیادت از محمد بوعزیزی، در آخرین دقایق زندگی اش. همان شخصی که خودسوزی اش آغازگر انقلاب تونس شد و به حکومت ۲۳ سالهٔ زین‌العابدین بن علی پایان بخشید.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

شش فضانورد آمریکایی در مرکز فضایی کندی ناسا در فلوریدا که برای ماموریت STS - 133
با فضاپیمای دیسکاوری لحظه شماری می کنند


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

نمایی از پورتو پرنس در 9 ژانویه 2011، در اولین سالگرد زلزله شدید هائیتی
که منجر به کشته شدن حدود 250000 نفر از مردم آنجا شد.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

تصویری از Curiosity ، ساخت آزمایشگاه علمی مریخ و جدیدترین مریخ نورد ناسا که پس از آغاز ماموریت خود از مرکز فضایی کندی، فلوریدا به سوی مریخ در آگوست سال 2012 در یکی از جذاب ترین نقاط مریخ فرود خواهد آمد.


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org

یکی از طرفداران حسنی مبارک که سوار بر شتر به جدال با معترضان دولت مصر برخاسته است.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

سرکوب مواضع نیروهای وفادار به معمر قذافی توسط نیروهای ناتو پس از یک حمله هوایی
در امتداد یک جاده نزدیک بنغازی در لیبی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

سونامی عظیمی که پس از زلزله قدرتمند در شمال شرقی ژاپن در حال شکل گرفتن است.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

پسربچه ای که از سونامی ژاپن جان سالم به در برده و هنوز مشغول بازی در ماشین اسباب بازی اش است در حالیکه واژگونی یک ماشین واقعی در پشت سرش دیده می شود.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

فضای آزاد و محلی برای استحمام دو شهروند مقیم شهرستان Kesennuma، بعد از سونامی ویرانگر ژاپن


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

معترضان ضد دولتی یمن که خواستار استعفای رئیس جمهور یمن علی عبدالله صالح هستند.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

عکسی هوایی که خسارات وارد شده بر اثر طوفان شدید تورنادو در کارولینای شمالی آمریکا را نشان می دهد.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

یک انقلابی لیبیایی در حال سیگار کشیدن در کنار راکت اندازش در حومه لیبی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

ساخت خاکریزی که موجب شد تا خانه ای از طغیان رود می سی سی پی نجات یابد.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

بخشی از یک گروه دختران Pujie در خارج از تئاتر ملی در حال اجرای یک حرکت مفهومی اجتماعی در تایپه تایوان


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

تصویری بی سابقه از شاتل فضایی آتلانتیس که از بالای جو زمین در حال ورود به ایستگاه فضایی بین المللی است.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

جنگجویان لیبیایی در طرابلس بر روی سر مجسمه معمر قذافی در ۲۳ آگوست ۲۰۱۱


گروه اینترنتـی پرشین استار | www.Persian-Star.org

ولادیمیر پوتین، نخست وزیر روسیه در یک اردوگاه تابستانی جوانان گروه طرفدار کرملین در شمال مسکو


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

معترضان وال استریت در شهر نیویورک در 17 سپتامبر 2011


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

سقوط هواپیمای متعلق به دوران جنگ جهانی دوم در یک مانور نمایشی در آمریکا
که علاوه بر کشته شدن خلبان به بیش از 70 نفر از تماشاچیان آسیب رساند


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آخرین مراسم گاوبازی در بارسلونای اسپانیا که مطابق قانون در تاریخ 25 سپتامبر 2011
گاوبازی در اسپانیا دیگر ممنوع شد.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

یک زن پاکستانی آواره سیل در حیدرآباد پاکستان که شاهد بی خانمان شدن
صدها هزار نفر و تخریب میلیون ها هکتار مزارع کشاورزی بوده است.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

در دهمین سالگرد ۱۱ سپتامبر و ادای احترام پدری که فرزندش را
در این جریان از دست داده در کنار بنای یادبود قربانیان حادثه


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

حرکت جالب هیت له برون جیمز ستاره کلاسیک بسکتبال آمریکا در فلوریدای جنوبی برای معرفی پسرش


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

تصویری از کیم ایل سونگ بنیانگذار کره شمالی، محصور مابین ساختمان هایی در پیونگ یانگ


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

نیروهای نجات در مناطق جنوب شرقی ترکیه که پس از گذشت 46 ساعت از زلزله،
نوزادی زنده را در زیر آوار بیرون آورده اند


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.net

کودکی که در 21 اکتبر 2011 در هندوراس به دنیا آمد و از سوی صندوق جمعیت سازمان ملل متحد
او را هفت میلیاردمین نفر روی زمین نام نهادند


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

حادثه دلخراش در مسابقه اتومبیلرانی ایندی در لاس وگاس و مرگ راننده بریتانیایی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

لوگوی جدید شرکت اپل که همزمان با مرگ استیو جابز توسط یک دانشجوی رشته طراحی اهل هنگ کنگ
طراحی شد و روزنامه هایی از آمریکا و آلمان برای خرید حق امتیاز این لوگو با او وارد مذاکره شدند.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

بازآفرینی مدرن نقاشی میکلانژ، این بار در لندن در جریان یک مسابقه روباتیک،
که یک دانشجوی دانشگاه بولونیا در حال تعامل با دست یک روبات دیده می شود.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

اقیانوسی که با رنگ خون موج می زند ... شکار نهنگ های خلبان در جزایر فارو دانمارک
هر ساله و در پایان ماه نوامبر بطرز فجیهی انجام می شود


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

نمایی از خودروهای غرق شده کارخانه هوندا در شرکت های موجود در
شهرک های صنعتی استان مرکزی تایلند پس از وقوع سیل ویرانگر


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

در اقدامی عجیب و تماشایی یك كرگدن 1400 كیلویی را برای نجات از دست شكارچیان با یك هلیكوپتر به مسافت 24 كیلومتر بر فراز تپه های آفریقای جنوبی به پرواز در آوردند تا این جانور وحشی را به منطقه امنی انتقال دهند.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, توسط سخی |

 نصایح لقمان حکیم به فرزندش

 


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 


لقمان حکیم، غلام سیاهی بود که در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت، ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود. او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد. بیشتر وقت خود را در همنشینی با فقها و دانشمندان و پادشاهان می گذراند و مسئولیت خطیر آنها را گوشزد می کرد و آنها را از کبر و غرور برحذر می داشت و خود نیز از احوال ایشان عبرت می گرفت و در این میان فرزند برومند لقمان که نظر پدر را به خود معطوف داشته بود، بیشتر مورد خطاب او قرار می گرفت. هرچند نصایح لقمان بیشتر جنبه عمومی داشت و سعی لقمان بر این بود که در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز دهد که در این رابطه گوشه ای از این پندها را در این ایمیل مرور می کنیم :


۱. فرزندم هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن.

۲. با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش.

۳. بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند.


۴. نماز را آنگونه که شایسته است بپادار.

۵. اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن.


۶. از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش.

۷. از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش.


۸. با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن.

۹. در مقابل پیش آمدها شکیبا باش.


۱۰. بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو.

۱۱. از طریق اسماء و صفات خداوند او را بخوبی بشناس.


۱۲. به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل کن.

۱۳. سخن به اندازه بگو.


۱۴. حق دیگران را به خوبی ادا کن.

۱۵. راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار.


۱۶. به هنگام سختی دوست را آزمایش کن.

۱۷. با سود و زیان دوست را امتحان کن.


۱۸. با بدان و جاهلان همنشینی مکن.

۱۹. با اندیشمندان و عالمان همراه باش.


۲۰. در کسب و کار نیک جدّی باش.

۲۱. بر کوته فکران و ضعیف عنصران اعتماد مکن.


۲۲. با عاقلان ایماندار مدام مشورت کن.

۲۳. سخن سنجیدۀ همراه با دلیل را بیان کن.


۲۴. روزهای جوانی را غنیمت بدان.

۲۵. هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش.


۲۶. یاران و آشنایان را احترام کن.

۲۷. با دوست و دشمن، خوش اخلاق باش.


۲۸. وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار.

۲۹. معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار.


۳۰. کمتر از درآمدی که داری خرج کن.

۳۱. در همۀ امور میانه رو باش.


۳۲. گذشت و جوانمردی را پیشه کن.

۳۳. هر چه که می توانی با مهمان مهربان باش.


۳۴. در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار.

۳۵. بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مکن.


۳۶. هیچگاه دوستان و هم کیشان خود را ترک مکن.

۳۷. فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز.


۳۸. سوارکاری و تیراندازی و ... را فراگیر.

۳۹. در هر کاری از دست و پای راست آغاز کن.


۴۰. با هر کس به اندازۀ درک او سخن بگو.

۴۱. به هنگام سخن متین و آرام باش.


۴۲. به کم گفتن و کم خوردن و کم خوابیدن خود را عادت بده.

۴۳. آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند.


۴۴. هر کاری را با آگاهی و استادی انجام بده.

۴۵. نا آموخته استادی مکن.


۴۶. با ضعیفان و کودکان سرّ خود را در میان نگذار.

۴۷. چشم به راه کمک و یاری دیگران مباش.


۴۸. از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش.

۴۹. هیچ کاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده.


۵۰. کار ناکره را کرده خود مدان.

۵۱. کار امروز را به فردا مینداز.


۵۲. با بزرگتر از خود مزاح مکن.

۵۳. با بزرگان سخن طولانی مگو.


۵۴. کاری مکن که جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا کنند.

۵۵. محتاجان را از مال خود محروم مگردان.


۵۶. دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مکن.

۵۷. کار خوب دیگران را کار خود نشان مده.


۵۸. مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده.

۵۹. با خویشاوندان قطع خویشاوندی مکن.


۶۰. هیچگاه پاکان و پرهیزکاران را غیبت مکن.

۶۱. خودخواه و متکبر مباش.


۶۲. در حضور ایستادگان منشین.

۶۳. در حضور دیگران دندان پاک مکن.


۶۴. با صدای بلند آب دهان و بینی را پاک مکن.

۶۵. به هنگام خمیازه دست بر دهان خویش بگذار.


۶۶. حالت خستگی را در حضور دیگران ظاهر مکن.

۶۷. در مجالس انگشت در بینی مینداز.


۶۸. کلام جدی را با مزاح آمیخته مکن.

۶۹. هیچکس را پیش دیگران خجل و رسوا مکن.


۷۰. با چشم و ابرو با دیگران سخن مگو.

۷۱. سخن گفته شده را تکرار مکن.


۷۲. از شوخی و مزاح خود کمتر کن.

۷۳. از خود و خویشاوندان نزد دیگران تعریف مکن.


۷۴. از پوشیدن لباس و آرایش زنان پرهیز کن.

۷۵. از خواسته های نابجای زن و فرزندان پیروی مکن.


۷۶. حرمت هر کس را در حد خود نگاه دار.

۷۷. در بد کاری با اقوام و دوستان همکاری مکن.


۷۸. از مردگان به نیکی یاد کن.

۷۹. از خصومت و جنگ افروزی جدّا پرهیز کن.


۸۰. با چشم احترام به کار دیگران نگاه کن.

۸۱. نان خود را بر سفره ی دیگران مخور.


۸۲. در هیچ کاری شتاب مکن.

۸۳. برای جمع آوری بیش از حد مال و ثروت حرص مخور.


۸۴. به هنگاه خشم شکیبا باش و سخن سنجیده بگو.

۸۵. از پیش دیگران غذا و میوه بر مدار.


۸۶. در راه رفتن از بزرگان پیشی مگیر.

۸۷. سخن و کلام دیگران را قطع مکن.


۸۸. به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مکن.

۸۹. در حضور مهمان بر کسی خشم مگیر.


۹۰. مهمان را به هیچ کاری دستور مده.

۹۱. با دیوانه و مست سخن مگو.


۹۲. برای کسب سود و دوری از زیان آبروی خود را مریز.

۹۳. در کار دیگران کنجکاوی و جاسوسی مکن.


۹۴. در اصلاح میان مردم هیچ گاه کوتاهی مکن.

۹۵. ادب و تواضع را هیچگاه فراموش مکن.


۹۶. با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش.

۹۷. بر آرزو ها و خواسته های خود غالب باش.


۹۸. خدمتکاری بزرگان و همکاری با مستمندان را فراموش مکن.

۹۹. با بزرگان با ادب و با کودکان مهربان باش.


۱۰۰. با دشمنان مدارا کن و در مقابل جاهلان خاموش باش.

۱۰۱. در مال و مقام دیگران طمع مکن.


۱۰۲. از رفت و آمد و مال و مرام و مسلک خویش کمتر بگو.

۱۰۳. بجز خداوند هیچ کس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار.


۱۰۴. عمر و روزی با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن.

۱۰۵. عمر را برای عمل و عبادت و پاکی و پرهیزکاری غنیمت بدان.


۱۰۶. اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن کشی پرهیز کن.

۱۰۷. سرچشمه ی زشتی ها را دنیا پرستی و مستی و نادانی بدان.


۱۰۸. بجز در حق و راستی بندگان خدا را بندگی و فرمانبری مکن.

۱۰۹. خود را با ستم سلاطین شریک مگردان.


۱۱۰. دنیای دیگر را به دست فراموشی مسپار.

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:یلدا عکس , توسط سخی |